موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

وزیری . تار .نمیدونی !

 چند بار اتفاق اقتاده با شنیدن یک ترانه چشمانتان را ببندید ...و به خلسه بروید؟

چند بار اتفاق افتاده که صدای یک تار در اعماق قلبتان نفوذ کند؟

چند بار اتفاق افتاده که با گوش کردن به یک ترانه احساس کنید که در تنهایی خود
 
غوطه ورمی شوید ؟ و چند بار آوازی با یک تار تنها... عاشقانه ترین حرفهای
 
دلتان  را بیان کرده است ؟
 
شاید بهتر باشه هرگز کسی در مورد این ترانه چیزی نگه ... فقط گوش کنه .
 
شاید بهتر باشه خود را در فضای بیکران تار علینقی وزیری غوطه ور سازیم و
 
آنگاه با صدای ناب عبدالعلی وزیری در همان فضا پروازمان را آغاز نمائیم .
 
 
                           استادعلینقی وزیری
 
این ترانه برای شخص من چونان معشوقه ای صوتی جاودانگیش را حفظ کرده است .
 
 
نمیدونی وقتی چشمهات پر خوابه
 
به چه رنگه به چه حاله
 
مثل یک جام شرابه
 
نمیدونی چه عمیقه
 
چه سخنگو مثل اشعار مسیحایی حافظ
 
یه کتابه
 
مثل یک جام شرابه
 
نمیدونی که چه رنگه چه قشنگه
 
رنگ آفتاب بهاره
 
مثل یک جام بلوره
 
شایدم چشمه ی نوره
 
مثل یک جام شرابه
 
نمیدونی که دل من توی اون چشمای شوخَت
 
روی آن برکه ی آرام
 
یه حبابه
 
مثل یک جام شرابه
 
نمیدونی و به جز من
 
دگری هم نمیدونه
 
که یه دنیا توی اون چشم سیاهت
 
هر کی گفته
 
هر کی میگه
 
همه حرفه
 
تورو میخواد بفریبه
 
جز دل من که پر از عشق و جنونه
 
حرف اون چشم سیاه رو
 
دل دیگه نمیدونه
 
چشم دیگه نمیخونه
 
 
عبدالعلی وزیری
 
ترانه ی نمیدونی ... دراوایل سالهای 40 بر اساس شعری از هما میر افشار با
 
صدای گیرای عبدالعلی وزیری و آهنگ روحانی تار استاد علینقی وزیری جرا شد .
 
 
علینقی وزیری در سال 1265 شمسی در تهران متولد شد. پدرش موسی وزیری
 
افسر قزاقخانه بود که از جوانی به کارهای هنری پرداخت و به تعلیم تار و ویلن
 
مشغول شد. از شاگردان ممتاز درویش خان بود.علینقی وزیری بعد از تحصیلات
 
مقدماتی در قسمت موزیک نظام به فرا گرفتن ( نت ) پرداخت و چند سال در
 
اروپا در این رشته مطالعه کرد و در مراجعت به کشور چنان در راه موسیقی
 
کشور تلاش کرد که او را ( پدر موسیقی جدید ایران ) نامیدند.استاد وزیری
 
در تهیه مارش های میهنی کوشش فراوان داشت و آثار با ارزشی از خود
 
به یادگار نهاده است. روح الله خالقی از شاگردان او معتقد است که خدمات
 
کلنل وزیری به موسیقی ایران به حدی است که می توان گفت هیچکس
 
تا کنون در صنایع ظریفه چنین کار مهمی انجام نداده است.
 
 
            عبدالعلی وزیری (زادهٔ ۱۲۹۰ — درگذشتهٔ ۴ خرداد ۱۳۶۸)
 
او که پسرعموی علینقی وزیری بود از ۱۲ سالگی در مدرسهٔ موسیقی که پسر
 
عموی‌اش بنیان گذاشته بود به آموختن تار و آواز مشغول شد.وزیری بزرگ
 
تا پیش از پرورش یافتن عبدالعلی، قطعاتی را که می‌ساخت، خودش می‌خواند اما
 
با پرورده شدن عبدالعلی، جانشین‌اش در آوازخوانی را پیدا کردکه شاید صدایش
 
از نظر سازگاری با موسیقی سنتی ایران بر صدای خود او نیز برتری داشت .
 
 
 دانلود :    http://www.4shared.com/audio/jiNeGLTn/nemidooni-_vaziri.html       
 
 

آسمان می گرید.... مهرپویا

من چو فانوسی به طاق بی کسی ماوا گرفتم

شمع بی نورم که در فانوس جانم جا گرفته ام

این را کسی میخواند که خواننده ی تنهایی هاست . خواننده ای که از راز درون می خواند . 

چون مرغکی بی بال و پر تنهای تنها 

در سینه ی  سرد فراموشی رها شد

        عباس مهر پویا

 

عباس مهرپویا زندگی هنری خود را با تئاتر شروع کرد. سپس زیر نظر استاد عرب تبار

به یادگیری ساز عود پرداخت. گیتار را زیر نظر استاد اسپانیایی خود اروین موره گیتاریست

آلمانی فرا گرفت و نخستین اثرجدی اش در این زمینه اجرای قطعه‌ای به نام کلبه سرخپوستان

با گیتار الکترونیکی در انجمن هنری تهران به سال ۱۳۳۶ بودوی اولین کسی بود که گیتار

برقی را وارد ایران کرد و هم‌زمان به نواختن آن پرداخت.  از سال ۱۳۴۲ سفرهایی را به

منظور جمع آوری اطلاعات جدید و جامع در زمینه‌های مختلف آغاز نمود. از بزرگ‌ترین

دستاوردهای سفرهای او، سفر به هندوستان در سال ۱۳۴۷ بود. در این سفر ساز سیتار را

از محمود میرزا ، با راهنمایی موسیقیدان هندی راوی شانکار ، آموخت.در اوایل دهه ۵۰

تغییراتی در کارهای خود به وجود آورد. او با شناسایی موسیقی و ساز دیگر کشورهای

جهان آمیزشی از این اصوات را به نام کوکتل موسیقی بوجود آورد. مهرپویا مدتی با اروین

موره نیز همکاری می‌کرد که بیشتر موره در تنظیم آهنگها برای ارکستر به او کمک می نمود.

مهرپویا با همکاری ترانه سرایانی همچون پرویز وکیلی، تورج نگهبان و داریوش روشن به

اجرای ترانه‌هایی پرداخت. از ازدواج بیزار بود اما علاقه خاصی به جهانگردی و مسافرت

به آسیای دور و نقاط ناشناخته جهان و هنر جهانی داشت. در اوایل خرداد ۷۱ عباس مهرپویا

در اثر ابتلا به سرطان درگذشت.

                                            در میان گریه هایم

همچو یک شمع مذابم

درمیا ن آرزوها 

چون کویری در سرابم

چشمه ای خشکیده از آبم

من سرودی در گلو بگرفته هستم

این آواز را تمی توانی فراموش کنی آنگاه که واژه هایش با صدای گرم و گیرای

مهرپویا در گوشت به رقص درآید و تو را در خود فرو برد .صدای جاویدش همراه

با جادوی سیتار به خلوتگاهت نفوذ میکند و به شورشی در درونت می انجامد .

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هر دم با نسیمی  میشود برگی جدا از من

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند  .   

شکوه میکند از ناملایماتی ها و عدم درک یک دل عاشق

در کویر خشک دل من برکه ی عشقم ندیدی

سخن تلخ سکوتم تو نفهمیدی

 ترانه هاش همیشه بیاد ماندنی ست . قبیله ی لیلی . شمع بی نور . مرگ قو

. کویر خشک دل من . قلبم شکست . نمی ماند .و......... آسمان میگرید امشب .

ترانه ای که به نام " پایان گرفته " نیز برایمان آشناست . این ترانه به شکلی جاودان

همدم تنهاییمان خواهد ماند .

 

آنزمانها کز نگاه خسته ی مرغان دریایی

وز سکوت ظلمت شبهای تنهایی

و هنگامی که بی او جان من

 چون موجی از اندوه می شد

  قطره ی اشکی دوای درد من بود

این زمان آن اشک هم پایان گرفته

وآن دوای درد بی درمان من هم

       ماتمی دیگر گرفته

آسمان می گرید امشب

ساز من می نالد امشب

او خبر دارد که دیگر اشک من ماتم گرفته

او خبر دارد که دیگر ناله ام پایان گرفته

 

بخشهای قرمز رنگ برگرفته از متن ترانه آسمان میگرید و بخشهای آبی رنگ برگرفته از

متن سایر ترانه های مهرپویا میباشد.

 

 جهت دانلود این ترانه از آدرس زیر استفاده  کنید:         

  http://www.4shared.com/audio/9WCqC8I8/aseman_migeryad.html 

 

تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده


 

بگویید بر گورم بنویسند:

زندگی را دوست داشت

ولی آن را نشناخت

مهربان بود

ولی مهر نورزید

طبیعت را دوست داشت

ولی از آن لذت نبرد

در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود

ولی کسی بدان راه نیافت

در زندگی احساس تنهایی می نمود

ولی هرگز دل به کسی نداد

و خلاصه بنویسید:

زنده بودن را برای زندگی دوست داشت

نه زندگی را برای زنده بودن...  

این وصیتنامه کسی بود که سالها با صدایش به ما نوید آمدن کسی را میداد که :  

                      تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده   

                                       














فریدون فروغی                   

فروغی را همه میشناسیم . با صدایش زندگی کرده ایم  و با بغضهایش

گریسته ایم  احساسات خودمان را . تنهاییهایمان را ... 

 دیگه آسمان برام فرقی با قفس نداشت  

 واسه پرواز بلند شوقی ازهوس نداشت                  

 فریدون فروغی متولد بهمن 1329 تهران ... در اواخر دهه چهل از

 کاباره های تهران اوج گرفت با ترانه هایی که برای فیلمهای آدمک و

تنگنا  خواند .   آثاری بیاد ماندنی ازخود به جا گذاشت ... پروانه من ...

قوزک پا.... 

دیگه این قوزک پا یارای رفتن نداره ....

 دو تا چشم سیاه داری  ترانه ای  است جاودان برای شنیدن ..       

غم تنهایی اسیرت میکنه       تا بخوای بجنبی پیرت میکنه       

سیری ناپذیر مینماید گوش دادن به صدای ماندگار فریدون فروغی .... 

 هر بار صدایش در گوشم میپیچد ... 

آدمی چون آدمک  ... مخلوقی سرگردان .....                                 

اما در این لحظات گوش فرا میدهیم بر ترانه همیشه غایب . هرگاه که به

نیمه شعبان میرسیم این ترانه چون یاد آور یک خاطره برایم  باز نمود پیدا 

میکند . من عقیده دارم بر انتظار  ...نمیدانم هم که این ترانه آیا بر آن مطابقتی 

داشته باشد .... اما برای من همیشه تداعی کرده است انتظار خورشید را....  

در سال 1354 ترانه « همیشه غایب »  با شعری از شهیار، موسیقی 

« ویلیام خنو» وتنظیم « واروژان» بزرگ برای اولین بار اجرا شد .               

یک نفر میاد که من  تشنه بوئیدنشم

یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم   

مثل یک معجزه اسمش تو کتابها اومده

تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

خالی سفره مونو پر از شقایق میکنه

واسه موجهای سیاه دستهارو غایب میکنه

مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده

تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

همیشه غایب من زخمامو مرهم میزاره

همیشه غایب من گریه هامو دوست نداره

نکنه یه وقت نیاد  صداش به دادم نرسه

اینه ها سیاه بشه کور بشه چشم ستاره

خشم این حنجره ی خسته همیشه غایبه

کلید صندوق در بسته همیشه غایبه

نعره ی اسب سفید قصه ی مادربزرگ

بهترین شعرای سربسته همیشه غایبه    

مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده

تن اون شعرای عشقانه گفتن بلده

برای دانلود از آدرس زیر استفاده کنید : 

  http://www.4shared.com/audio/GjDbfxhN/yek_nafar_miad.html

کورس سرهنگ زاده . داریوش و آسمون دل من .


 

آسمون ابراتو بردار و برو ....

دیگه تنها منو بگذار و برو ...

خاطراتی ست با کورس سرهنگ زاده وترانه آسمونش :

 

 

کوروس سرهنگ زاده در سال ۱۳۱۶در پاریز سیرجان متولد شد.او کار خود را دراوایل

دهه 1340 شروع کرد، و با بازخوانی ترانه های زنده یاد داریوش رفیعی و همچنینادامه

سبک رفیعی ،معروف شد از ترانه های معروف وی می توان از...

به سوی تو...آسمون...شبگرد و... نام برد.

آسمون ... اخماتو واکن آبی شو ...

آسمون ... آفتابی .. آفتابی شو ...

دل ما یک آسمان پر ابر ...

دل ما خسته ی صدها درده ...

دل ما زخمی صدها خنجر ...

دل ما ...

....غرق به خونه دل من

آسمون دشت جنونه دل من

ترانه آسمون .. ترانه ای ست به غایت زیبا .. دلنشین و بر آمده از دل...

تک وتنها توی دنیای بزرگ

آسمون... بی همزبونه دل من

و این حکایت دل ماست ... حکایت غریب تنهایی دل ....حکایت نسل انسان ....حکایتی

که حکایت همه نسلهاست و همه انرا منحصر به خودشان میدانند !! اما این حکایت

جاودان موجودی به نام انسان است .

برای تمامی نسلها ....

 

آسمون مرده دیگه مهر و وفا ...

بزم ما پر شده از رنگ و ریا

نه محبت میشه پیدا .. نه صفا

آسمون قهر دیگه از ما خدا ...

هر گاه که به این ترانه گوش داده ام ..خود را سرشار از نیاز... دیده ام ...نیازی از

انسانیت ... و نیاز به چیزی که خود آنرا بی واسطه و بلا چشمداشتی به دیگران داده ام ..

نیاز به ساختن پیله ای که مرا زیباترم سازد ... به پروازم درآورد ...و به اوج ببرد ....

آسمون ... کاشکی که میشد بپرم

تو دل آبی تو لانه کنم...

کاشکی میشد مثال ابرای تو

زار زار گریه ی مستونه کنم ....

ببارم بی دریغ ..... بر کویر خانه دلم .... ببارم ....

داریوش این ترانه را باز خوانی کرده . در آلبوم انسان ... او نیز زیبا... او نیز گیرا ...

اینک باز خوانی او را بر جان بنوشیم .