ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1390/10/20
امیرخیزی
عشق موهوم : 7
زندگی بی رویا
مانده ام در بُهتی دهشتناک...
و دراین فاجعه ....
چون آونگی بر یک دار،
ذهن سرگشته ی من می لرزد !
که چرا خاموشی در نظرم هشیاریست !!؟
که چرا زندگیم یک خواب بی رویا ست !!؟
من کجا خواب تورا خواهم دید ؟
در کدامین شب بی حوصلگی ؟
در کدامین سحر بی خوابی....
در کدامین بستر؟
من در آغوش کدامین نیرنگی که مرا درخود کُشت ،
به حضورت در یک رویای نجیب....
میتوانم آویخت ؟؟
من که در زیستنی بی حاصل ...
جز تواَم نیست نشانی از عشق !
تا ابد میکِشم این ننگ سکوت در دل شب ...
گر تو بر رویایم ننشینی !
گر بر افکارم ...
نوری ز وجودت نرسد !
گر از آن زلف سیاه تو به دستم نَخَلَد !
حتا ...
در یک رویا !
رویایی در یک خواب !