ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1390/8/4
امیرخیزی
عشق موهوم : 2
قلب من
سینه ام را بشکاف
وسعتی میبینی
شهری از خاطره ها
- که به هر خانه ی آن یک شاعر
شعری از اندُه یک لاله سرود -
جنگلی از رویا
-هر درختش یک نگاه بیتاب
بُته هایش همه ازبیداری
میوه هایش خنده -
آبشاری از شعر
- شعر صد خنجر زخمی شده از یک واژه -
یک کویر احساس
- گریه ی بَعدِ هم آغوشی یک دخترک خاطرخواه -
رودی ازاشک نشاط
- ریزش چشم به شوق بوسه -
ابرها یی ز فرار رویا در یک خواب
- دیدن خواب پر پروانه
و سقوطِ آزاد ، همچو پشه بر رگِ من -
چشمه اش خنده ی یک کودک بر تاب سوار .
باد آن ، فلسفه ی نور.....
- که چون موسیقی ناب نیِ یک چوپان ...
صد هزاران رمه ی گمشده در صحرا را می کوچید
حول مغزی که بسان نارون چتر گشود در سر من -
روی دریاچه ی آن صد قایق ...
با هزاران معشوق ...
- همه معشوقه ی دیوانه ی من ...
هر کدام آینه در دست ...
سراغ دل من در دل خود میگیرند -
کوه آن ، قله ی یک اندیشه .
دره اش عمق هزاران افسوس .
دشت آن قرمزی خون هزاران لاله .
......
.........
سینه ام را بشکاف !
یک شبی در دل من مهمان شو!
تا ببینی که چه زیباست نگاه من و تو !
تا ببینی چه عمیق است نیاز من و تو !
تا ببینی که چه رازی ست میان من و تو !
سینه ام را بشکاف !