موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

گمشده

   1390/7/25

امیرخیزی

عشق موهوم : 1

گمشده


تو که هر واژه ی صد شعر مرا میفهمی...

تو که با واژه ی این شعر به کنج دل فرسوده ی من می گذری ...

تو بگو!

تو بگو ....

با چه کسی ..... وز چه .... برای چه سخن میگویم؟؟

تو بگو آینه ی خاطره در گوشه ی دنجِ دل من

در طلب روی که بود؟؟

تو بگو!

تو بگو کلبه ویرانه ی عشق...

در کجای دل من در تپش است ؟

چشمه ی خاطره ...

سیرابِ کدامین افسوس ؟؟

نرگس چشم هزاران حیرت ..

به هوای که گریست ؟

تو بگو...

از چه در این پیچ و خم خاطره ها میشکنم ؟

من میان دل خود گم شده ام

چو غباری که به دام تب یک طوفان است .

چو حباب از نفسِ سخت ...

که از نغمه یک ماهی افتاده به قلاب ..

به سطح رودی ...

در شکند .

همچو یک زَنجَره در بینش شب ...

من میان دل خود گم شده ام .

وسعت یک احساس ...

عمق یک بوسه ی گرم ...

رنج یک فاجعه ی شومِ خداحافظیِ قاصدک از شاخ صنوبر

همه در گوشه ی قلبم انبار ...

و منِ گمشده ای کو به تو می اندیشد ..

تا لبت باز شود بر تپش خواهش من

و بگویی که چرا گم شده ام ؟

Flash Animation

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد