ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
از زمانی که گاو مشد حسن مرد* همه چیز مُرد و دنیا خالی شد .... حالا من و مشد حسنِ، تنها بازماندگان جهانیم که هردو احساس مشترکی
پیدا کرده ایم ... او گاو شده و من، او ...هر دو خود را
گم کرده ایم ... هر دو در هم شده ایم ... در هم تنیده روحمان .دور
برمان هم دیگر کسی نیست ... انسانها همه مرده اند و من مانده
ام و مشد
حسنی که گاو شده و چشماش بر محور یونجه میگردد
...کل دنیا هم دیگه شده یک طویله ی بزرگ ...می لولیم من و مشد حسنی
که یونجه میخورد و گاه سر بر آورده و نگاه میکند به لاشه
ی گاوی که در
گوشه ای کرم گرفته .... من و مشد حسن و
گاو ، همه مون کرم گرفته ایم. ... حالا هم معلوم نیست ما و
کرمها کدوم انگل کدوم شده ایم .....چیز دیگه ای هم جز
یونجه ی
محدودی برای مشد حسن و خود مشد حسن گاو شده ، برای من هم نمانده که بعدش بخوریم
...و منی که در نهایت خوراک کرمها خواهم
شد ...اگه برای طول دادن زندگیم ، کرمها را تا آنزمان خوراک خودم نکنم که آنهم من وکرمها رادر هم خواهد تنید و در نهایت باز هم این منم
که خوراک کرمهای تکثیر یافته خواهم شد .کرمهایی که میبینم هربار، چاقتر و پروارتر
از قبل منو نگاه میکنند، گویا آنها هم درحال پروار کردن من باشند .در نهایت هم این
کرمها هستند که تنها حکمرانان زمین خواهند بود .
* معطوف به
فیلم گاو داریوش مهرجویی نوشته ی غلامحسین
ساعدی فقید