موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

طوفان وحشت

5/23 و11/6/90

امیرخیزی

دلنوشته ها : 12

طوفان وحشت

 

 تو کویر خشک بودی ...
من نه که باران عشقت  ...

نه !
من یکی طوفان وحشت

بر سراپای خیالت
آنچنان بارم که ریزد

از تنم هر آنچه دارم ....

با همه دار و ندارم
تا بگردانم تو را یک شعر زنده
.
یک غم جانکاه ....

کو ...در آسمان دیدگان تو تپنده .
تا بگردانم تو را اشکی که ریزد
دم به دم بر جام یک تُنگِ بلورین شرابِ چشمه ی عشقی

که خود .. در آینه ، نوشی سحرگاه .

شاخه ی شوری ... که در دل پرورانی .
واژه شعری ... که بر لب گسترانی .

عمق یک بوسه ....

که در رسوای چشمت خانه سازد .

خیره گرداند نگاهت را به سوی من

فقط من ..

تا نبینی جز مرا ...

جز قطره ی خونی که از قلبت تراوید .

جز مرا ....

جز شعله ی عشقی که بی پرده به دامان تو آویخت .

جز شرار غم که ...

که با مرگ منِ ِ عاشق

زچشم تو فرو ریخت .

نه ! !
من ...... یکی طوفان وحشت !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد