موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

نقش چشم تو .



1390/5/21


امیرخیزی

 

دفتر: دلنوشته های خاموش


ردیف : 7


نقش چشم تو .


میدرم سینه ام را

تا فوران کند فریادی که

آه ،آه قطره میشود

بر خواهش تراویدن از حنجره خسته ام .

میدرم سینه ام را

تا فوران کند خونی که

اشک ، اشک قطره میشود

بر خواهش گریستن از چشم خسته ام .

من ...

میدرم سینه ام را

میدرم سینه را...

تا رامَش کنم آهی ...

که از چشمم فرو ریزد

که تا رامَش کنم آهی که با بادی بر افرازد....

به سوی آتشی آرد مرا آن باد...

که از دریای عشق تو برانگیزد.

که از دریای چشم تو به هم خیزد....

بسوزاند همه زنجیر و دستانم ...

تنم ، قلبم ، سرم ،وآن خون جوشانم ...

دگرگونم کند...

ذوبم کند ...

در خود فرو ریزد ...

به چشمان سیاه تو همی دوزد.

مرا تصویری از چشم سیاه تو ...

بگرداند .

مرا نقشی مدام از عشق ...

بر چشم سیاه توبیاویزد .

.......

میدرم ...

میدرم سینه ام را ...


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد