موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

ریزش

1390/5/6

امیرخیزی

دفتر : دلنوشته های خاموش 

ردیف : 3

ریزش



ریختم ...

چون آهی که از دهان کودکی ریزد

          در حسرت بادباک فراری با باد .

ریختم ....

چون تراشه ی چوبینِ یک مداد خونین رنگ

        در غرور احمق زباله دان گم شده در دره .

ریختم ....

چون تلالوِ رنگین اشکی نا کام  

به  گوشه ی چشم گوسفند مانده در مسلخ .

ریختم ... 

و از ریختنم تنها...

واژه های  یک دلِ غمگین 

در سرودن یک شعر... 

در خموشِ آتش آه .... 

در سکوت بی طپشِ یک سروده ی عشقی

 آشنا و آگاه است . 

تنها او ...

ریزش مرا داند .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد