موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

دو قمری - ترانه ای جاودانه از بتی


این ترانه را سالهاست که گوش میدهم و یکی از بهترین و انسانی ترین ترانه اهای این مرز و بوم می دانم .


پیشنهاد میکنم هرگز و هرگز آن را از دست ندهید .

همین ترانه ی " دو قمری " به همراه ترانه ی " ستاره " ی " بتی " در جمع ترانه های جاودانی


هستند که در دل من خانه کرده اند !



دو تا قمری مسافر با ما همخونه شدن


جون دادن تا عاقبت صاحب یک لونه شدن


لونشونو قمریا به قیمت جون ساختن


با هزاران تیکه چوب تو طاق ایوون ساختن


کودکم کودکم حرفاتو آهسته بزن


قمریا بیدار میشن از آدما بیزار میشن


این دوتا بی آزار وحشت از خطر دارن


طفل بی بال و پری رو زیر بال و پر دارن


این دوتا مرغ نجیب از کینه ها بر حذرن


اونا از خودخواهی ما آدما بی خبرن


کودکم کودکم راهتو آهسته برو


قمریا بیدار میشن از آدما بیزار میشن


قمریا بیدار میشن از آدما بیزار میشن...


آدرس دانلود همین کلیپ به شکل flv:

http://www.miyanali.com/vid/745197283044411487878488.flv?start=undefined


 

 

لورل ، هاردی و رقص ابادانی !


 

این کلیپ میکس شده ی بسیار زیبا را ( هر چند هم که سانسور شده باشد ) ،


حیفم آمد که دوستان نبینند ! 

 

Kutsal Toprak سرزمین مقدس ، ترانه ای فوق العاده زیبا .


 

این ترانه را بسیار دوست دارم .

پس بی هیچ بهانه ای گوش جان بسپاریم بر آن  و البته کلیپ تصویری آن را هم با هم ببینیم .

Soner Sarikabadayi - Kutsal Toprak


سرزمین مقدس - سونر ساری کبه دایی

 

 



Ne zaman aynayı sevmezsen 


هر گاه که از آینه بیزار گشتی 

Sana birde gel benden bak 

از تو خواهم خواست که یک بار دیگر به خاطر من بنگری بر آن

Eğer ateşin yetmiyorsa buyur gel 

و هرگاه که شعله سرکشت تو را ارضا نکرد ، باز هم بفرما بیا

Bizi birde burdan yak 

و این بار به این شکل مرا آتش بزن 

Bu duyguyu tarif edemiyorum 

من هر گز نمیتوانم این احساس را تعریف کنم 

Yok işe yarar bir tek yorum 

این گونه توضیح تنها به درد هیچ خواهد خورد

Gözüm kapalı bile seni görebiliyorum

زیرا حتا با این چشمان بسته ام میتوانم ببینم ترا

Gülümse çekiyorum 

دقت کن که در حال رسم لبخند هستم

Adını yazmışım daha da yazabilirim 

اسمت را بارها نوشته ام و باز هم توان نوشتنش را دارم 

Doldurabilirim yaprak yaprak

میتوانم برگ به برگ و صفحه به صفحه را با نام تو پر کنم 

Görebileceğim bir yerde dur

فقط در یک جایی توقف کن که بتوانم ببینمت 

Neredeysen orası bana kutsal toprak 

زیرا آنجایی که تو هستی ، همانجا خاک ( سرزمین ) مقدس من خواهد بود !

Adını yazmışım daha da yazabilirim 

اسمت را بارها نوشته ام و باز هم توان نوشتنش را دارم 

Doldurabilirim yaprak yaprak

میتوانم برگ به برگ و صفحه به صفحه را با نام تو پر کنم 

Görebileceğim bir yerde dur

فقط در یک جایی توقف کن که بتوانم ببینمت 

Nerede yoksan orası bana kapkara toprak

زیرا آنجایی که تو نیستی ، همانجا خاک سیاه { گور ) من خواهد بود !


 

آدرس دانلود همین ترانه له شکل mp3 :

http://s4.picofile.com/file/7911838923/Soner_Sarikabadayi_Kutsal_Toprak.mp3.html

آدرس دانلود همین کلیپ به شکل flv:
http://www.miyanali.com/vid/367506730505404326576542.flv?start=undefined
 



مرضیه - من و طاووس


 

هرکسی در این جهان باشد اسیر زشت و زیبا

وقتی به خواننده ای مانند مرضیه میرسیم ، من قفل میشوم در اجساسات و خاطره هایم و ...

پدر م و مادرم !

از همان بچگی ، مادرم همیشه ترانه های مرضیه را زیر لب داشت ...

و پدرم هر زمان که میخواست از خانه برود شروع به خواندن میکرد :

بی وفا ! بی وفا ، بی وفا رفتم که رفتم !! 

و به شوخی هم : اوووووووووووووو

اما مرضیه ترانه ای دارد که همیشه به این اندیشیده ام که این ترانه را برای من خوانده است ! در مورد من !


من همان طاووس مستم چتر خود نگشاده بستم

ترانه ای که هر بار به آن گوش داده ام در خود رفته ام و چشمانم دنبال سرابی را گشته است که در وجه


مشترک من و طاووس و شاید هم خود مرضیه ، به سیرابی رسیده است !


ترانه ای که پیشنهاد میکنم حتما و جتما آن را گوش داده و به بیکران احساسات انسان گریز بزنید ! 


و از موسیقی بی نظیر آغازین این ترانه را هم لذت ببرید .


آهنگی از پرویز یاحقی بر اساس شعری از معینی کرمانشاهی و جادوی صدای مرضیه


ترانه ی طاووس !


 




در کنار گلبنی خوشرنگ و بو طاووس زیبا


باپر صدرنگ خود مستانه زد چتری فریبا


از غرورش هرچه من گویم یک از صدها نگفتم


نکته ای در وصف آن افسونگر رعنا نگفتم


تاج رنگینی به سر داشت، خرمنی گل جای پرداشت


در میان سبزه هرسو، بی خبر از خود گذر داشت


هر زمان بر خود نظر بودش سراپا


نخوتش افزون شد از آن چتر زیبا


بی خبر از کار دنیا


من که مفتون هر نقش و جمالم


هر زمان پابند یک خواب و خیالم


خوش بودم گرم تماشا


چو شد زشور او فزون غرور او پای زشتش شد هویدا 


هر کسی در این جهان باشد اسیر زشت و زیبا


چو غنچه بسته شد پرش شکسته شد تا بدید آن زشتی پا


هرکسی در این جهان باشد اسیر زشت و زیبا


من همان طاووس مستم چتر خود نگشاده بستم


یک جهان ذوق و هنر هستم ولی با صد دریغا


سینه ای بی کینه دارم روح چون آیینه دارم


گنج شعر و شور و حالم اینهمه نقدینه دارم


جلوه ی آن مرغ شیدا گفته جان پرور من


پای آن طاووس زیبا این دل بی دلبر من

 



آدرس دانلود همین ترانه به شکل mp3 :


http://s3.picofile.com/file/7911821498/marzieh_Tavous.mp3.html


آدرس دانلود همین ترانه به شکل FLV :

http://www.miyanali.com/vid/280680729934862328240469.flv?start=undefined

 

 

 

جنس خورشید من


 

  لطفا برای شنیدن صدای شعر ، بر روی فایل زیر کلیک کرده و صدای اسپیکر خود را کمی بلند کنید !

 


 


1392/5/27


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 8


جنس خورشید من

 

 

 


یک ورق کاغذ بود .


و تو


خورشیدت را در وسطش جا دادی


به زغالی


که به زعمِ خود تو رنگین بود !


و نگاهت .....


مثلِ یک حکم به من  !


- گرم شو از تنِ خورشید که من بر بزمت بخشیدم ! –


تنِ من اما سرد !


محفلم ، یخبندان


دستها ...


قندیلِ بی حاصل !


نگاهم....


بردور....


در تراوش به  مکانی در افق !


اما تو ...


آگهی بر نِگَهَم !


می شناسی نفَسِ گرم من...


و  خودت می دانی


که تو را


هیچ شمردم !


من


هیچ !


مهرِ من ....


جنسش از کاغذ نیست !


جنسِ آن


آتشِ سوزانِ دلِ عشاق است !


جنسِ آن  گرمیِ قلب


روشنِ ذهن و تبِ کوتاهیست


که در رگهای هشیارِ یک  عاشق


در لحظه ...


- لحظه ی دیدن یار-


به نوای شعرم


می رقصد !


جنسِ آن صد نفسِ سوخته ی انسان است بر تختِ بیداری !


جنسِ آن رنگِ شعور است و نگاهی ...


که مرا در تپشِ ثانیه ها  می یابد !


جنسِ خورشید مرا ...


ذهنِ علیلِ تو نخواهد فهمید !


جنسِ خورشیدِ مرا ....


لاله ی دشت ، مرغِ قفس ، زخمِ صدای برشِ یک خنجر بر پشتم  


و نگاهِ فرزندِ انسان  برمنقارِ پدرش


مثل طعمِ گَسِ باران


به روی خرمن


می فهمد !


جنسِ این دردِ من و دردِ بشر


کاغذ نیست


مرهمش نیز...


نه  نقشی از خورشیدِ سیاهِ موهوم !


جنس و جسمِ این درد


و دوایش همه از جنسِ خودم  


از جنسِ پروازاست


احساسی رنگین  است


نور


نگاه


آزاد است  !





 

 

 

 

بوی شعر من


 

لطفا برای شنیدن صدای شعر ، بر روی فایل زیر کلیک کرده


و صدای اسپیکر خود را کمی زیاد بفرمایید !

 



1392/5/16


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 7


بوی شعر من

 



1-


دیشب ، چشمهایم


آرام


در گوشم نالیدند که  :


آهای !


خبر داری آن ابر ...


بر تو حسادت میکند !؟


و من پنجره را که باز کردم ...


باران ...


آمد و تمام اشکهایم را ....


دزدید !




2-


درکِ احساست چه سخته !


لمسِ اشکِ من ....


چه آسان .




3-



مثل سکسکه ای ابدی


در گلوی اشتیاقت  نشسته ام  


بیا و فراموشم کن


اگر ...


که میتوانی !




4-


واژه را با خونم آبیاری میکنم


و قلم است که سربلند میکند


همچون ، آفتابگردان !


رو در خنده های  تو !




5-



آهااااای عشقِ ازلی !


گوش کن !


بد جوری به قلمم چسبیده ام


من


نه آنم که با تو عوضش  کنم !


و هرگز نمی فروشم !


گرسنه ام شد ...


می خورمش !



6-


بوی مردابِ دلم  را  دارد


قطره عرقِ  واژگانِ خسته ام .


دماغت را بگیر و رد شو ...


این شعر ...


عاری از عطرِ مجیز توست  !  




گوندوز گئجه gunduz geja و بی نظیر ترین کلیپ


Ashik Veisel shatir oglu

و ترانه معروف گوندوز گئجه gunduz geja 


و یا ..


Uzun nce Bir Yoldayım


در راهی باریک و طولانی هستم .


این کلیپ به زیبایی تمام تنظیم و نیز کارگردانی شده و توسط دهها نفر از


سرتاسر ترکیه خوانده است .پیشنهاد میکنم حتما و حتما این کلیپ را دانلود کرده


و توجه داشته باشند که ارزش حجم بالای آن را دارد ایندانلود . پس آن را به


شکل شخصی داشته باشید و اصولا سعی بفرمایند دوستان که این ترانه را کلا بعد


ازدانلود در سیستم خود تماشا بفرمایند .هنگام تماشای آن نیز هیچ صحنه ای را از


دست ندهید . افراد مختلف ،صدا های مختلف ، آلات مختلف موسیقی ،سبکهای


مختلف موسیقی ، پیر و جوان و بیمار ...همه و همه از سرتاسر ترکیه در یک


ترکیب بسیار زیبای هوشمندانه جمع شده اند و یک شکوه آفریده اند . بیماران


عقب مانده ذهنی که بر طبل هشیاری موسیقی می کوبند...و بانوی کر و لالی که


در این کلیپ اجرای نقش دارند نیز بر شکوه آن می افزاید ...وخود عاشیق ویسل


نیز که در انتهای کلیپ ، او را می بینیم .


 

Uzun nce Bir Yoldayım

 

در راهی باریک و طولانی هستم 

 



Uzun ince bir yoldayım


در راهی باریک و طولانی هستم 


Gidiyorum gündüz gece



گام بر میدارم شب را و روز را


Bilmiyorum ne haldeyim


از حال خود بی خبرم


Gidiyorum gündüz gece


گام بر میدارم شب را و روز را 


Dünyaya geldiğim anda


درست از لحظه ی تولد


Yürüdüm aynı zamanda


حرکتم را در همان لحظه شروع کردم 


ki kapılı bir handa


در لای دو درب مانده ام


Gidiyorum gündüz gece


گام بر میدارم شب را و روز را 


Uykuda dahi yürüyom


حتا در خواب هم در حرکتم 


Kalmaya sebep arıyom


به دنبال دلیل ماندنم میگردم


Gidenleri hep görüyom


و آنان را که پای در راهند ، میبینم


Gidiyorum gündüz gece


گام بر میدارم شب را و روز را 


Kırk dokuz yıl bu yollarda


49 سال در این راهها


Ovada dağda çöllerde


در کوه و دشت و دمن


Düşmüşem gurbet ellerde


افتاده ام در دست این و آن


Gidiyorum gündüz gece


گام بر میدارم شب را و روز را 


Düşünülürse derince


و اگر خوب بیندیشم


Irak görünür görünce


حتا سرزمین عراق را هم اگر در نظر بگیرم


Yol bir dakka miktarınca


این فاصله درست به اندازه یک دقیقه خواهد بود 


Gidiyorum gündüz gece


گام بر میدارم شب را و روز را 


Şaşar Veysel işbu hale


و ویسل بهت زاده خواهد شد از این حال


Gah ağlayan gahi güle


آنکه گاه خندان و گاه گریان 


Yetişmek için menzile


برای رسیده به منزل گام برمی دارد



 

آدرس دانلود همین کلیپ :
http://www.miyanali.com/vid/62599973500388189331496.flv?start=undefined

 

لحظاتی برای آرامش ! یک آهنگ لایت فوق العاده زیبای کره ای !


لحظلاتی آرام بخش ....

همراه شویم با یک موسیقی لایت بی نظیر از کشور کره ، همراه با ناله ی زیبای ویولن ! 

نام این آهنگ را فقط به این شکل در سیستم دارم :

Sad-Romance-(Violin Version) j piong goan - korea 





آدرس دانلود همین کلیپ :

http://www.miyanali.com/vid/17852447311659236299842.flv?start=undefined


رسوایی


 

لطفا برای شنیدن صدای شعر ، بر روی فایل زیر کلیک کرده

و صدای اسپیکر خود را کمی زیاد بفرمایید !

 

 



1392/5/8


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 6


رسوایی

 




مثل یک صاعقه در ابرِ دلم می شکنی ...


تا ببارد این ابر


تا بگرید  این رگ


تا بریزد این اشک


تا بتوفد این بهت !


همچو سیلابِ مهیبِ یک عشق


که بپیچد در موج...


ببَرد در دلِ خود


یک مغز  ، صد گاو ، یک قلب


صد نفیرِ ناله


و درختِ اندوه  .....


یک سبد خاموشی


یک نگاهِ خیره


و سکوتی غمگین و نمناک ....


تا به آغوش یکی  دریای هرزه  نگاه  اندازد


که هزاران دلِ افسون شده را ...


درجادوی  یک خواب


غرق نمود !


مثل یک صاعقه ، همچون تندر ...


در دلم میشکنی !


تا تمامیّتِ احساس مرا


از دلِ خود  کشف کنی !


تا بیابی همه افسوسِ نهانِ دلِ خود !


تا شناسی خود را !


تا بدانی که چرا در دلِ خود ریخته ای ....


سوخته ای همچون شمع ...


همچون من !


تا خودت


شعر شوی !

 




اما من ...


همه ی احساسم را به تو می آلایم


بی خِسّت


بی وسواس


به تو پیوند زنم ایمانم...


تا حدّ ِ رسوایی !



 


و بدین شکل


تمامیّت ایمانِ مرا


روزنه های  سحری در شبِ تار


می یابند ...


می دزدند   ...


می رویند !


و تمامیّت افکارِ مرا


موی به موی ...


ثانیه ها


در دلِ شب می خوانند !


**********


در مورد خوانش اینگونه ی این شعر ، باید بگویم که این شعر را با همین ریتم و با همین شدت و کششهای صوتی ام نوشته ام !! یعنی نه اینکه بخواهم این شکلی بخوانم ، بلکه دقیقن در همین ضرباهنگ و همین سرعت و با همین کششهای صوتی و با همین احساس نوشته ام !! البته در هنگام ضبط هم چندین بار خواستم کمی تعدیلش کنم ولی ...نشد که نشد !!! و صد البته که لهجه و امکانات ضبط نامناسب و ناتوانی شخص خودم نیز مزید بر علت است !! ولی باز هم نتوانستم بر این وسوسه غلبه کنم و این احساس خاص را هم همراه خود شعر به اشتراک نگذارم !!



 

 

 

 

احمد کایا - Dokunma Yanarsın


 


آن اندازه با این ترانه همراه میشوم و آن اندازه در خود میروم با آن که .......

ترجمه نکردم !!

فقط متن ترانه ! 

همین !


Ahmet Kaya - Dokunma Yanarsın



 



Çocukluğum çıraklıkta geçti, kir pas içinde 


Gençliğim korsan yürüyüşlerde, mitinglerde 


Hapse erken düştüm.. copla erken tanıştım 


Küçük voltalardan bıktım, usandım 


Şimdi uçsuz bucaksız ovalarda 


Adımlarımı saymadan, geriye dönüp bakmadan 


Usanmadan, bıkmadan 


Deli taylar gibi koşmak istiyorum! 


Ve görüyorsunki aşkı beceremiyorum 


Beni kendi halime bırak yavrucuğum 


Ben yolumu nasıl olsa bulurum... 


Upuzun çayırlarda yalınayak koşmak istiyorum 


Saçlarım rüzgara konuk..yüzüm dağlara dönük 


Göğsümün çeperini ölümle sınayan esaret 


Ve yüreğimi yararcasına zorlayan cesaret 


Kıyasıya vuruşsun istiyorum! 


Koşmak.. koşmak istiyorum sevgilim 


Dönemezsem affet... 

Firari gecelerin uzmanı olmuşum 


Bütün istasyonlarda afişim durur 


Beni bir çocuk bile bulur!

Dokunma bana çıldırırsın 


Dokunma bana sende ellerin tutuşur! 

Koşmak istiyorum 


Eksozların, molozların, yağmaların kıyısından 


Onca insafsızlıkların, onca haksızlıkların 


Manzarasızlıkların, parasızlıkların 


Allahsızlıkların kıyısından 


Kimseye ve hiçbirşeye değmeden 


Ciğerlerimi yok edercesine koşmak istiyorum! 

Koşmak istiyorum 


Şiirimin ve yumruğumun namusuyla 


Kavgaya karışmadan, tutuklanmadan ve küfür etmeden 


Kafamı kırarcasına koşmak istiyorum! 

Avucunu son bir defa, ağlamadan tutmak istiyorum 


Gözlerim yüzüne küskün, sazım sevgine suskun. 


Saati ayrılığa krmuşum olmaz teslimiyet 


ziyan aklımı senle bozmuşum, içerim felaket! 


Kurşunlara geleyim istiyorum 


Ölmek..ölmek istiyorum sevgilim 


Sağ kalırsam affet 

Firari acıların uzmanı olmuşum 


Bütün telsizlerde adım okunur 


Beni bir korkak bile vurur! 


Dokunma bana fişlenirsin 


Dokunma bana, sende yanarsın...



 


آدرس دانلود همین کلیپ :

http://www.miyanali.com/vid/500702839859877279585761.flv?start=undefined

آدرس دانلود این ترانه به شکل MP3 :

http://mp3.mid.az/mp3/30483

این آدرس منبع خوبی نیز برای دانلود انواع MP3 میباشد !!

 

غریب آشنا - میکس ترکی فارسی Merjill & Nelly



این ترانه را از میان آلبومهای متفرقه سیستمم پیدا کردم و شکل میکس آن برایم بسیار زیبا و جالب آمد . 


البته اسم خوانندگان را نمیدانم ولی در فایل آن با اسامی مرجیل Merjill و نلی Nelly رو برو بودم  .





آدرس دانلود این ترانه به شکل FLV :

http://www.miyanali.com/vid/31501446893977566581035.flv?start=undefined

آدرس دانلود این ترانه به شکل MP3 : 

http://s4.picofile.com/file/7857593331/Merjill_Nelly_Gharibe_Ashena.mp3.html



احمد شاملو ، درد مشترک انسان

 

 دوم امرداد سال 1379 ، روز افول آفتاب ادب ایران است .


احمد شاملو



    خندید و زیر لب گفت : 


              – این جور وقت ها ست


                      که مرگ 


                                 از وظیفة بی حاصلش


                                                                ملال 


     احساس می کند !     


 

 


احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)،


شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از


بنیان‏گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود .


 


قصد معرفی احمد شاملو را نداریم .  شاملو زندگینامه نمیخواهد ....


او خود زندگی بود !


 


گوش میدهیم به صدای این بزرگمرد در شعر آفتاب ، که در باره ی 


انقلاب سفید پوشالی شاه سروده شده است .


این سروده از آلبوم کاشفان فروتن شوکران انتخاب شده است !


 



با چشمها، ز حیرت این صبح نابه جای


خشکیده بر دریچه خورشید چارتاق


بر تارک سپیده این روز پا به زای


دستان بسته ام را آزاد کردم از زنجیرهای خواب


فریاد برکشیدم: "اینک چراغ معجزه مردم!


تشخیص نیم شب را از فجر


در چشم های کوردلی تان


سویی به جای اگر مانده ست آن قدر،


تا از کیسه تان نرفته تماشا کنید خوب


در آسمان شب پرواز آفتاب را!


با گوش های ناشنوایی تان این طرفه بشنوید:


در نیم پرده شب آواز آفتاب را ! "


" _ دیدیم


(گفتند خلق نیمی)   پرواز روشنش را. آری!"


نیمی به شادی از دل فریاد برکشیدند:


" با گوش جان شنیدیم آواز روشن اش را !"


باری من با دهان حیرت فریاد بر کشیدم:


" _ ای یاوه، یاوه ، یاوه خلایق


مستید و منگ؟


یا به تظاهر تزویر میکنید؟


از شب هنوز مانده دو دانگی


ور تائبید و پاک و مسلمان، نماز را از چاوشان نیامده بانگی!"


هر گاوگند چاله دهانی آتشفشان روشن خشمی شد:


" _ این گول بین که روشنی آفتاب را از ما دلیل می طلبد."


توفان خنده ها....


" _ خورشید را گذاشته،


می خواهد با اتکا به ساعت شماطه دار خویش


بیچاره خلق را متقاعد کند که شب هنوز از نیمه نیز برنگذشته است"


توفان خنده ها.......


من درد در رگانم،


حسرت در استخوانم،


چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.


سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد


تا قطره ای به تفتگی خورشید، جوشید از دو چشمم.


از تلخی تمام دریاها، در اشک ناتوانی خود ساغری زدم.

 
آنان به آفتاب شیفته بودند


زیرا که آفتاب


تنهاترین حقیقت شان بود


احساس واقعیتشان بود


با نور و گرمی اش مفهوم بی ریای رفاقت بود


با تابناکی اش، مفهوم بی دریغ صداقت بود


ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند


که بی دریغ باشند در غم ها و شادی هاشان


حتی با نان خشکشان


و کاردهایشان را، جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند

 
افسوس!


آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود و


آنان به عدل شیفته بودند و


اکنون،


با آفتاب گونه ای، آنان را


اینچنین دل، فریفته بودند!


ای کاش می توانستم خون رگان خود را


من


قطره


قطره


قطره


بگریم، تا باورم کنند


ای کاش می توانستم


_ یک لحظه می توانستم ای کاش _


بر شانه های خود بنشانم این خلق بی شمار را،


گرد حباب خاک بگردانم


تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست


و باورم کنند


ای کاش، می توانستم


 

 

 

دستخط شاملو برای همسرش آیدا


 


  روحش شاد و یادش جاودان باد .

 

آدرس دانلود این فایل صوتی :



http://www.miyanali.com/vid/852958105106519073125483.flv?start=undefined


 

 

 

انعکاس واژگان من .

 


 

    لطفا  برای شنیدن صدای شعر کلیک کرده و صدای اسپیکر خود کمی بیشتر کنید !



تا لود شدن کامل فایل صوتی شکیبا باشید !

1392/4/21


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 5


انعکاس واژگان من

 





هزارخدای هزار زندیق


نقش


از خیالِ تو ریخته اند ،


بر آستانِ رویای عاشق شدن .


و خدای من ...


سرمه از اشکهای من


بر چشمانشان آویخت


تا تو را...


بسانِ من بییند !



 

چرا که من ...


نشانده ام  نامت را


درعمقِ هر قطره ی شبنم


که هر سحرگاه


بر گوشه ی چشمِ لاله می خشکد .


چرا که من ....


نشانده ام  نفسهایت را


درانعکاسِ واژه واژه ی شعرم ،


که بر لبانِ تو بوسه می شوند !



 

اینک بال برگشای


بر آغوشِ حسرتهای من !


و اینک کفر بگوی


بر نمازِ عاریتی از خدای دیگران !


اینک در آی ....


بر عشقبازی ....


که خاطراتِ من


با خیالِ تو می کند شباهنگام  !


وآنگاه  پدیدار شو در هر رویای شبانه ی من


وزمزمه  کن درهر  ترانه ی من


که رفو خورده نتهای آن  


ازخنجرِ زهرآگینِ هزار کینه ی هزار چاپلوس


به سور  سرافرازی ذلّت در مجیزِ  شب !


ولی بر گامهایش نگر


که هنوز مینوازد نوری از  رگهای من ...


اسمِ تو را


در گوشِ زمان !





 

 

 

 

 

به تو محتاجم - اورهان اولمز Orhan Ölmez - Sana htiyacım Var




Orhan Ölmez - Sana htiyacım Var


 به تو محتاجم - اورهان اولمز 





Sana ihtiyacım var


به تو محتاجم من


Ey güneş yüzlü yar


ای یار ، ای آفتاب رخ


Seninle gitti aklımdan gereksiz sorular


با تو دیگر فراموشم میشود پرسشهای بی دلیل


Kalbimin sahibisin


تویی که بر قلبم صاحب شده ای 


Aklımın hakimisin


تو ای حکمران عقل من


Sen ki nefes gibi vazgeçilmezsin


تو مانند نفس هستی که هرگز نمیتوان بی تو بود


Sana ihtiyacım var


به تو محتاجم من


Ey güneş yüzlü yar


ای یار ، ای آفتاب رخ


Seninle sustu aklımdan gereksiz konuşmalar


با تو به سکوت رسیدند حرفهای بی لزوم در عقلم


Kalbimin sahibisin


تو ای صاحب این دل


Aklımın hakimisin


تو ای حکمران این دل


Sen ki hayat gibi tarif edilmezsin


این تویی که مانند زندگی تعریف گشته ای 


Hayat seni bana beni sana hazırlamış


و زندگی تو را برای من و من را برای تو تدارک دیده است


Bizi üzen şeyler boşuna yaşanmamış


و هیچ چیزی نیست که بی دلیل برای رنجاندن ما بوده باشد


Anladım aklımız olanlarla şekillenmiş


می دانم که ذهن ما شکل اتفاقات را به خود گرفته است


Aşka ermek için yaşananlar şartmış


برای آینده ی عشقمان ، شرط بوده است اتفاقات زندگی

 

Hayat seni bana beni sana hazırlamış


و زندگی تو را برای من و من را برای تو تدارک دیده است


Bizi üzen şeyler bunca zaman bir sınavmış


و رنجهای ما تا این لحظه ، تنها امتحانی بوده اند که پس داده ایم


Anladım aklımız olanlarla akıllanmış


متوجه شده ام که عقلمان را نیز از همانها کسب کرده ایم


Aşka ermek için yaşananlar şartmış


برای آینده ی عشقمان ، شرط بوده است اتفاقات زندگی 





آدرس دانلود همین کلیپ :

http://www.miyanali.com/vid/734701393943582645334647.flv?start=undefined




حالم را دریاب - کایاهان Kayahan - Anla Halimden



ترانه بسیار زیبا ی کایاهان که یکی از جدیدترین کلیپهای وی است و فکر میکردم ترجمه مخصوصی  


برای آنلازم است و چنین نیز ترجمه کردم  !


پیشنهاد میکنم این ترانه با کیفیت HD را حتما دانلود کنید !

حالم را دریاب - کایاهان Kayahan - Anla Halimden 





bir daha

یک بار دیگر

bir daha gelmek olsa dünyaya

فقط یک بار دیگر اگر میشد دنیا بیایم

düşünmeden düşerdim yine yollarına

درحال و بدون فکر باز هم خود را به راهت می افکندم 

bir daha

یک بار دیگر  

bir daha gelmek olsa dünyaya

فقط یک بار دیگر اگر میشد دنیا بیایم

düşünmeden atılırım kollarına

درحال و بدون فکر باز هم خود را به بازوانت می افکندم 


çıkamam menzilinden

هرگز از سرایت بیرون نیایم

tutsağım esirim ben

گرفتار و اسیرم من

anla halimden

حالم را دریاب اینک


günlerim sana kilitlenmiş

روزهایم به تو کلید خورده

geceler sana düğümlenmiş

شبهایم در تو گره خورده

bu canım sana mühürlenmiş

این جانم به تو مهر خورده 

çıkamam senin menzilinden

هرگز از سرایت بیرون نیایم


günlerim sana kilitlenmiş

روزهایم به تو کلید خورده

geceler sana düğümlenmiş

شبهایم در تو گره خورده

ecelim sana mühürlenmiş

اجل عمرم در تو مهر خورده

çıkamam senin menzilinden

هرگز از سرایت بیرون نیایم


çıkamam menzilinden

هرگز از سرایت بیرون نیایم

tutsağım esirim ben

گرفتار و اسیرم من

anla halimden

حالم را دریاب اینک



آدرس دانلود همین کلیپ :

http://www.miyanali.com/vid/22204922182831063671433.flv?start=undefined




عاشیق زولفیه و افلاطون - کیمین یاری سان ؟


عاشیق زولفیه دیگر نامی آشناست برای دوستداران موسیقی آذربایجان 


افلاطون نیز نامیست که هرگز نمیشود از کنارش به سادگی عبور کرد . افلاطون قبادف .

و ترانه ای که این دو ، همخوانی کرده اند ، آن اندازه لطیف و زیبا و دل انگیز است که بسیاری آن را شنیده باشند

 فایل mp3 آن دست به دست میگردد و شنیدنش لذتی دیگر دارد . 

اما کلیپ آن را بنده از یک DVD که دوستی از باکو برایم آورده بود استخراج کرده و در اینجا قرار میدهم  .



آدرس دانلود همین کلیپ :

http://www.miyanali.com/vid/56638141502692048713765.flv?start=undefined





شکار !

 

      لطفا  برای شنیدن صدای شعر کلیک کرده و صدای اسپیکر خود کمی بیشتر کنید !


تا لود شدن کامل فایل صوتی شکیبا باشید !

 

 

 


 

1392/4/11


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 4


شکار






شکارم کن ای دوست !


مرا از میانِ سیاهی ...


درونِ دلِ تیرگی ها ...


از عمقِ نفسهای مایوس ،


در آغوشِ چشمت بگیر و....


تپشهای دلهای افسون شده  را


صفا ده !


نگاهم کن ای دوست !


من آن کرمِ شب تابِ رویای جنگل ،


که در عمقِ تاریکِ یک خواب ،


چو شمعی فروزم .....


من آن عشق و آن شور .....


من آن خاطره ،


یاد یک جرعه از شهدِ لبهای چشمه ....


من آن جوی شیرینِ  آبم ،


که در جامِ عشقت بریزم وجودِ خودم را ....


من آن رنجِ یک قرصِ نان ،


درمیانِ  تلاشِ عرقگیر با پوست


و بوی نگاهی که بر مشتِ خالی به جا ماند....


من آن بُهتِ عاشق به چشمانِ یارش ....


من آن حسرتِ کودکانه ،


که در هجرتِ بادبادک به تاراجِ طوفان ،


به یک قطره ی اشک آویخت ....


من آن لعلِ خونرنگِ خونابه های لجن گشته


در کنجِ یک سرزمینِ سیاهی ،


 که با لعنت آمیخت بختش ....


من آن حسِ عشقم ....


درونِ خودِ تو !


من آن شعرِ گمگشته ی دفترِ تو ....


من آن واژه هستم که محتاجِ آوازِ توست !


شکارم کن ای دوست !


شکارم کن و.....


حظِّ یک بوسه را بر لبم ریز !


تو گویی تو صیدی


و من دام بر دیده های تو چیدم ....


تو گویی شکارت نمودم !


و بوسیدمت !


تو من باش و من تو !


که این شعر ...


این زندگی ،


با نگاهِ من و تو


به جادوی شب


تا سحر زنده است !




 

 

It's now or never ترانه جاودان الویس پریسلی


پیدا کردن این کلیپ مصیبتی بود . حتا فایلهای موجود در یوتیوب نیز امکان دانلود نداشتند و

 آخر سر از یک سایت فکر کنم ایتالیایی پیدایش کردم 

و صد البته که آپلود چندین باره آن در سایت هم مصیبتی دیگر بود . 

این ترانه را بینهایت دوست دارم و اتفاقاچندی پیش در پایان سریال ترکی این روزها میگذرد 

این ترانه  خوانده شد و من را هم مجاب کرد که امروز در اینجا بزارمش  .

It's now or never


الویس پریسلی 





پس تنها متن آهنگ را درج میکنم و البته فکر هم میکنم که نیازی به ترجمه نداشته باشد .


It's now or never,

come hold me tight

Kiss me my darling,

be mine tonight

Tomorrow will be too late,

it's now or never

My love won't wait.

When I first saw you

with your smile so tender

My heart was captured,

my soul surrendered

I'd spend a lifetime

waiting for the right time

Now that your near

the time is here at last.

It's now or never,

come hold me tight

Kiss me my darling,

be mine tonight

Tomorrow will be too late,

it's now or never

My love won't wait.

Just like a willow,

we would cry an ocean

If we lost true love

and sweet devotion

Your lips excite me,

let your arms invite me

For who knows when

we'll meet again this way

It's now or never,

come hold me tight

Kiss me my darling,

be mine tonight

Tomorrow will be too late,

it's now or never

My love won't wait.


آدرس دانلود این کلیپ در فورمت FLV :

http://www.miyanali.com/vid/743510369095777343696766.flv?start=undefined

آدرس دانلود این ترانه به شکل mp3 :

http://s1.picofile.com/file/7669416769/Elvis_Presley_It_s_Now_or_Never.mp3.html


وای vay ترانه ای فوق العاده از سزن آکسو


ترانه وای vay را از سزن آکسو خیلی دوست دارم .

کلیپ این ترانه نیز شایستگی های خود ترانه دارد .

دوربینی که مدام در حرکت است و نوری که در تپش است و انسانهایی که هنوز ساکن و ساکت و آرامند . 

در این کلیپ جز انسان همه چیز در حرکت است . هرچیزی در متن است و انسان در حاشیه . 

انسانهایی که فقط در عکس معنی یافته اند . یک خاطره ی تمام شده شاید 


ترجمه تحت اللفظی این ترانه را با احساس خودم آمیخته ام 



Sezen Aksu Vay




Her ayrılık zor bin yıldır söyler dururum

هزار سال است میگویم هر هجرانی سخت است ولی هنوز ایستاده ام

Öğrenmiyor kalp görüldüğü üzere durumum

قلب درس نمیگیرد ولی خودم در برابرش می غرم و می ایستم 

nsan biraz olsun akıllanmaz mı?

آخر چرا انسان کمی عقلمند نمیشود ؟!

Bilmez mi er geç yanardağ gibi

مگر نمی داند که دیر و زود مانند آتشفشان خواهد بوذ ؟

çin, için sönmez mi? bu sinsi ateş

در اندرونت خاموش شدنی نیست این تب موذی ؟

Vay yine mi keder ama artık yeter

واااای ... باز دوباره اینهمه درد !! اما ...آخ که دیگه بس است !

Yine kapıda kara geceler

باز هم شب سیاه است که بر در خوابیده

Vay çileli başım ortasında kışın yice beter

وااای ...از سر دردی در وسط زمستان دلم که حسابی شدید است

Vay yine mi keder ama artık yeter

واااای ... باز دوباره اینهمه درد !! اما ...آخ که دیگه بس است !

Yine kapıda kara geceler

باز هم شب سیاه است که بر در خوابیده

Vay çileli başım ortasında kışın yice beter

وااای ...از سر دردی در وسط زمستان دلم که حسابی شدید است

Bu zor günlerde elbet geçer bir gün

بین اینهمه روزهای سخت ، البته که گذشتنی است یک روز هم

Herkes farkında herkes nasıl üzgün

آری همه می دانند که دیگری چقدر غمگین است

insan biraz olsun akıllanmaz mı

آخر چرا انسان کمی عقلمند نمیشود ؟!

Bilmez mi er geç yanardağ gibi için, için

مگر نمی داند که دیر و زود مانند آتشفشان خواهد بود ؟

Sönmez mi bu sinsi ateş

در اندرونت خاموش شدنی نیست این تب موذی ؟

Vay yine mi keder ama artık yeter

واااای ... باز دوباره اینهمه درد !! اما ...آخ که دیگه بس است !

Yine kapıda kara geceler

باز هم شب سیاه است که بر در خوابیده

Vay çileli başım ortasında kışın yice beter

وااای ...از سر دردی در وسط زمستان دلم که حسابی شدید است

Vay yine mi keder ama artık yeter

واااای ... باز دوباره اینهمه درد !! اما ...آخ که دیگه بس است !

Yine kapıda kara geceler

باز هم شب سیاه است که بر در خوابیده

Vay çileli başım ortasında kışın yice bte

وااای ...از سر دردی در وسط زمستان دلم که حسابی شدید است



    آدرس دانلود این کلیپ در فورمت flv


   http://www.miyanali.com/vid/336477793549950416244189.flv?start=undefined




افسانه ی شاهمراد

 

                             افسانه ی شاهمراد


    شاهمراد  و زنش بچه دار نمی شدند !


   شاهمراد هم مشکل را از طرف زنش می دانست و او را اذیتش میکرد !


   آزار دادن زن  سیر صعودی داشت وکتکهای روزمره هم زن را سخت جان تر


   کرده بود . پس شاهمراد  او را مجبور کرد که برود کار کند و گرنه گرسنه


   خواهد ماند . زن هم رفت  و به شغل مادر بزرگش روی  آورد و شد مامای 


   ده کوره شان . شاهمراد هم که دید زنش نان آوری می کند  ، دیگر سر کار


   نرفت و نشست در خانه ، بیخ دل زنش  ،  چپق کشید و تن پروری پیشه کرد .


   و همین هم باعث شد  که  بیشتر و بیشتر بهانه گیری کرده و به زن گیر بدهد .


   از آن طرف هم زن که میدید همه ی کارها با اوست و حتا شکم شوهر تنه لش


    خود را هم باید سیر کند ، کم کم زبان اعتراض میگشود و گاهگداری  زیر


   لب غر میزد . تا اینکه یک بار شاهمراد غر زدن زنش را دید و استکان 


   چای را پرت کرد به کمر زن :


  -  ماده الاغ پر رو حالا دیگه زبان در آوردی برام ؟؟؟!!    


   اما زنش فرار کرد و رفت مسجد نماز خواند و سرنماز هم قسم خورد که انتقام


    یک عمرحقارت و کتک خوردن  را از شاهمراد بگیرد !


   *

    زن متوجه شده بود  که شاهمراد به خاطر کار نکردن و تنبلی ، هر روز بیش


   از پیش چاق شده و شکمش هم روز بروز در حال بزرگ شدن است ....پس


   شروع کرد برای هر شب ، آبگوشت و کوفته تبریزی بار گذاشتن !


    به مردش احترام فراوان  گذاشته و برایش غذای چند برابر از قبل میکشید و


   لحاف و تشک را هم همان کنار سفره پهن میکرد تا شاهمراد شام را خورده و


  همانجا هم چپقش را کشیده و پارچی آب هم که خورد ، سر بر بالش بگذارد !


    تا اینکه روزی رسید که با تعجب و مهربانی و لبخندی ملایم دست برشکم


   شوهرش کشیده و گفت :


  - خدا مرگم بده شاهمراد! این چه وضعشه ؟؟ تو شکمت مثل زنای حامله شده !!


   مرد ! نکنه حامله شده باشی ؟!!!


   شاهمراد هم زد زیر خنده و سیلی ملایم و خوشایندی به صورت زن کشید که:


   - خاک بر سر مثل تو قابله ای بکنند !!! آخه کدام مردی زاییده که من دومیش


    باشم ؟؟!!


   - باور کن شاهمراد جان راست میگم !  شکم تو مثل همین زنهایی ست که من


    هر روز بهشان سر میزنم و دوا درمانشان  میدم .


    روزها گذشت و زن گفت و گفت و گفت ....تا شاهمراد باور کرد که حامله


     شده است !!


     - زن ! تو را روح پدرت به هیچکس نگی هااااا  !


     - باشه من نمیگم ولی تو هم دیگه از خونه بیرون نیا تا این بچه بدنیا بیاد


     و بعد ببینیم چی میشه !!! و الا آبرومون میره !!


     و شاهمراد هم دیگه خانه نشین مطلق شد وتحرکش کمتر شده و شکمش


     بیشتر بالا آمد !


     زن هم رفت همه جا چو انداخت که شاهمراد حامله شده ! شاهمراد بخت


     برگشته هم دیگه تو حیاط هم نرفت تا مردم از پشت دیوار نبینندش . او فقط 


     در اتاق می نشست وبدین ترتیب  تحرکش باز هم کمتر شده و آبگوشت  و


     کوفته های شبانه هم شکم شاهمراد را بیشتر بالا می آوردند !

    

    *


      دم دمای صبح شاهمراد از خواب پرید و دید زنش بر سر خودش میکوبد که :

   

    -  دیدی خاک عالم به سرم شد ؟؟!!! بلند شو مرد ! بلند شود که تو یک

    

    دختر زاییدی !

    

    شاهمراد هم بلند شد ودر حالیکه منگ بود لحاف را کنار زد و  دید که  یک

    

    نوزاد خیس و خونین لای پاهایش افتاده .

    

    - چکار کنم زن ؟؟؟ چه خاکی بر سرم بریزم ؟؟؟

    

    - تو کاریت نباشه . تو برو حموم ! منم میرم بچه رو بدم یکی بزرگ کنه !

    

    - باشه ولی تو را جان شاهمراد به کسی نگی و کسی با خبر نشه هاااا  !!

    

     شاهمراد رفت حمام و زن هم بچه را برداشت برد و داد به  زن جوان گریان

    

     چند خانه آنورتر که بچه را زاییده و ماما هم به بهانه اینکه بچه باید کمی هوا

    

     بخورد و گرنه میمیرد ، او را همانطور خیس و خونی لای پارچه ای پیچیده

    

     و برداشته وبعد هم  لای پاهای شوهرش انداخته بود .

    

      سپس زن به خانه برگشته و شیشه داروی خواب آورمانده از دیشب  را به

     

    چاه انداخته و رفت دم قهوه خانه روستا جار زد که :

    

    ای وای مردم ! بیایید که خانه خراب شدم !! شاهمراد امروز یک بچه مرده

    

    زاییده ! اینم بچه  که میبرم چالش کنم !!

   

     بعد هم جفت آن یکی  نوزاد را از لای یک کهنه  به عنوان بچه ی مرده 

   

     نشان داده و  بر سر خود زنان ، سر به طرف قبرستان گذاشت تا چالش کند !

    

     ولی تا او برگردد به خانه و شاهمراد هم از حمام در بیاید ...مردم ریختند

    

     پشت در و دیوار خانه ی شاهمراد و پچ پچ ها و خنده ها به فریاد و استهزا

    

     تبدیل شده و سر به آسمان گذاشت :

    

     - هان شاهمراد !! ؟؟ دو قلو زاییدی ؟؟؟!!!

    

     - نه بابا سه قلو بوده ...هاهاهاااا ...

    

     - چندتاشون پسر بوده شاهمراد ؟؟؟ !!!!

    

     و شاهمراد بیچاره هم از حمام که بیرون آمد لباسهاشو پوشید و خودش را

    

     خشک نکرده پا گذاشت به بیرون وسرش را پایین انداخت و از میان مردمی

    

     که او را مسخره میکردند فرار کرد و  سر گذاشت به بیابان !


   *

    25 سال گذشت  و شاهمراد هم بعد از عمری  تنهایی و کارگری در شهر ، 

   

    دلش هوای آبادی کرد . با خودش فکر کرد که الان دیگر نسل عوض شده

   

    و مردم هم لابد فراموش کرده اند . پس بار و بنه را بست و سوار اتوبوس

   

    شد و رفت طرف  روستایشان . از اتوبوس که پیاده شد تا برسد به روستا

   

    باید یکی دوساعتی را در بین کشتزارها  پیاده طی میکرد . بعد از اینهمه

   

    سال کارگری اندامش  مناسبتر و قدرتش بهتر از دوران تبنلیش شده بود .

   

    در راه داشت آواز میخواند و بوی گلهای صحرایی و نسیم گندمزارها و

   

   هوای پاک را به اعماق وجودش راه می داد  که ناگهان صدای داد و فریادی

   

   شنید . جلو رفت و دو جوان کشاورز را دید که با هم دست به یقه شده اند و

   

   الان است که بیلهای در دستشان را بر سر و روی هم بکوبیند . فوری جلو

   

   دویده و آنها را از هم جدا کرده و دشنامهایشان را نیز ساکت کرد :

  

   - چی شده ؟ برای چی دارید دعوا میکنید ؟

  

   - این داره زمین منو بیل میزنه ؟؟!! 

  

   - زمین تو ؟؟ کی میگه این حرفو ؟؟ این زمین مال خودمه و هر کار دوست

   

    دارم باهاش میکنم .

  

    - تو غلط میکنی ! اینجا مال بابای منه !!

   

    شاهمراد میانجی میشود :

    

    - خوب بابا جان اینکه مشکلی ندارد . مگر شما سند ندارید برای این زمین ؟؟

  

    - سند ؟؟ چرا که نداریم . من کاغذ دارم که درست سال بعد از سالی که

   

    شاهمراد  بچه زاییده ، پدر من این زمین را از پدر وی خریده و....

   

    ناگهان دو جوان سکوت کردند!! آنها به یکباره متوجه مرد غریبه شدند که 

   

    در حالیکه بر سر و روی خود میزند ،برگشته  به طرف جاده فرار کرده و

   

    داد میزند :


    - فراموش کرده اند ؟؟ فراموش کرده اند ؟؟ آره جان خودت !!

    

    تازه مبدا تاریخ شده !!!

 



         1392/3/15

                                     

                                              ------------------------   


    این داستان ، برگرفته از فولکلور و ادبیات شفاهی  آذربایجان است که بنده از پدرم به یادگار دارم .

 

    اصل داستان را سالها پیش از پدرم  شنیده ام ولی پردازش و جزئیات آن حاصل ذهن خودم می باشد . 

  

    و اینکه این داستان آیا قبلا در جای دیگری نیز به نگارش در آمده و شکل آن چگونه باشد ، از آن

   

    بی خبرم . و همچنین امکان دارد که به دلیل شفاهی بودن آن ، نقل قولهای متفاوتی از آن وجود

   

    داشته باشد .  البته این داستان را قبلا در سایت میانالی به شکل خلاصه کامنت  نوشته بودم  .

 

 

 




 

کنسرت رشید بهبودف در تهران


 

 

رشید بهبودف را همه میشناسیم

 

 

 

یکی از بزرگترین خوانندگان آذربایجان که قبلا در دو مطلب از وی ترانه داشتیم


یکی در مطلبی که به مناسبت سالگرد مادرم نوشته بودم و ترانه آنا را


با صدای رشید بهبودف می شنیدیم


http://mujan.blogsky.com/1390/08/04/post-86/


و دیگر در مطلبی که به ترانه بسیار زیبای  چوبان قارا پرداخته بودیم


http://mujan.blogsky.com/1390/06/06/post-30/


 

 


و البته بیوگرافی  پربار رشید بهبودف  را نیز در همان مطلب میتوانیم ببینیم


 

 

رشید بهبودف  پیش از انقلاب سفری به ایران داشت و کنسرت بسیار زیبا

و با شکوهی اجرا کرد. 

در ایران او با نوازنده پیانو، چنگیز صادق‌اف و نوازنده تار، احسان داداشف برنامه اجرا کرد.

این دو هنرمند در ایران بسیار محبوب بودند و کنسرت دوهفته‌ای آنها در ایران دو ماه طول کشید.

ترانه های زیبایی  که در این کنسرت اجرا شد و مخصوصا ترانه های فارسی که رشید بهبودف به

زیبایی تمام آنها را اجرا کرد ، از این کنسرت یک جاودانگی ساخت !

 

 


چند روز پیش آقای محترمی که کارمند مخابرات تبریز نیز می باشند و


گاه گداری به محل کار بنده سر میزنند ، به بنده مراجعه فرموده و پس از


سوالاتی کاری ، از بنده معنی واژه موژان را پرسیدند !!!


ولی با تعجب بنده و سخنان و دیالوگ بعدی ، فرمودند که در اینترنت با وبلاگم


آشنا شده و بنده را هم از روی عکسم شناخته اند . ایشان اعلام کردند که در


پی جستجوی ترانه های رشید بهبودف به وبلاگ حقیر رسیده بودند و طرفدار


پر و پاقرص این خواننده بزرگ هستند . 


بنده نیز به همین بهانه  ، کنسرت رشید بهبودف را در تهران به شکل یک فایل


flv آماده کردم . طوری که کل 12 ترانه اجرا شده توسط رشید بهبودف و در


حد یک ساعت را دریک  فایل  تجمیع کرده و به ایشان تقدیم میکنم .


و البته کل آلبوم را به شکل یک فایل زیپ در آورده


و آدرس دانلود آن را نیز در پایان  درج میکنم .


 


در این آلبوم ترانه ها را به ترتیب زیر کنار هم چیده ام :


1- آتشین سلام


2- آی لاچین


3- بهار دلکش


4- داغلاردا چیچک ( گلها در کوهستان )


5-قالالیم ( جاودان هستم )


6- گوی گولوم گلسین ( بگذار گلم بیاید )


7- خالق بایاتیلاری ( بایاتی های ملی )


8- لب لر ( لب ها )


9- مستم مستم


10- لاله لر ( لاله ها )


11- ریحان


12- سنه ده قالماز ( برای تو هم نخواهد ماند )






آدرس دانلود کل آلبوم به شکل زیپ


 

http://s1.picofile.com/file/7784320963/Rashid_Behboudov_Tehran_Concert.rar.html



 

 

 

 

 

قلمِ باکِرِه ام !


 

 

 

لطفا برای شنیدن صدا کلیک کنید !


و صدای اسپیکر را نیز کمی زیاد کنید !


 




1392/2/31


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 3


قلمِ باکِرِه ام

 

 


 

قلمِ باکِرِه ام را بنگر !


جاری  ، چون  باران ، درچشم شاعرِ درد  .


گرم ، همچون  آه در سینه ی  من .


تیز ، مانند نگاهم ، براعماقِ   رنج  


نوش ، مانند  لبانِ شهدم دربوسه


مُفت ، چون یک برگِ پاییزی !


و فقیر ...


مانند جیبی که ،


مادر


پاک


به رختِ من دوخت  !



 

قلمِ باکِرِه ام را بنگر !


زخمی ، چون خنجر کز رگِ  من خونین است !


لبریز ، چون گریه بر سر خاکِ  پدری !


رنجور ، چون پشتم بر تختِ رنگین از خونِ خودم !


خاموش ،  مانند دیده ی من بر سرِ دار !


سرکش ، همچون گیسوی خیال ، در پس دیوارِ بلند زندان !



 

 قلمِ باکِرِه ی من را دردست بگیر !


واژه را باز رهان  از زنجیر ....


و به خطی خوانا


بر سپیدِ ذهنِ یک کودک


نقشی از رویا ...


از زیبایی


شعری از پنجره هایی که به خورشید


طلوع


یاد دهند ،


شعری از زمزمه ی رویشِ  عشق


و نمایی از شوق


از پرواز


که به دستِ فرزندِ انسان قاب شود


- تا به دیوارِ افق آویزیم -


نقشی از امید و از شادی


باز بکش !

 



قلمِ باکِرِه ی من را  در دست بگیر !


شعری از من بسرای !



 

 

 

 

yesterday چارلز آزنووار


 



 چارلز آزناوورCharles Aznavour


 

 


قبلا با او آشنا شده ایم . در جریان معرفی ترانه بی نهایت زیبایش به نام 


Isabel ایزابل


و در آدرس زیر به عنوان مطلبی واحد درج کرده ایم :


http://mujan.blogsky.com/1390/07/07/post-68/


 


شارل آزناوور  Charles Aznavour متولد ۲۲ مه، ۱۹۲۴و یکی از خوانندگان و

 تصنیف‌سازان و بازیگران مشهور فرانسه‌ است. نام اصلی او شاهنور واریناگ

 آزناووریان Shahnour Varenagh Aznavourian است. او در پاریس و از پدر و

 مادری ارمنی به دنیا آمد. وی در آغاز با تئاتر آشنایی پیدا کرد و از نه سالگی به خواندن

 بر روی سن پرداخت. زمانی که ادیت پیاف خواندن آزناوور را شنید بر آن شد تا او را

 با خود به تور فرانسه و آمریکا ببرد.به شارل آزناوور لقب فرانک سیناترای فرانسه

 داده‌اند. کمابیش همه آوازهای آزناوور درباره عشق و مهر است.آزناوور بیش از یک

 هزار آواز و نمایش‌های موسیقایی نوشته و بیش از صد آلبوم موسیقی اجرا کرده و در

 بیش از۶۰ فیلم بازی کرده‌است که یکی از معروف‌ ترین آنها "به پیانیست شلیک نکنید "

 ساخته فرانسوا تروفو است .

 

اما امروز  قصد داریم به یکی دیگر از ترانه های جاودان او گوش بدهیم .


ترانه ای که مورد توجه بسیاری از خوانندگان دیگر نیز قرار گرفته است .


ترانه ای برای زندگی و از عمق زندگی !


ترانه ی  لحظاتی ارزشمند که براحتی هدرمی دهیم !


ترانه ی بینهایت زیبای yesterdey




آهنگ yesterday when I was young یکی از معروف‌ترین آهنگ‌هایی است که


آزناور در سال 1961 خوانده. نسخه‌های متعددی از این آهنگ توسط خواننده‌های دیگر


به زبان‌های فرانسوی به نام  Hier Encore ،  ایتالیایی  Ieri Siو اسپانیایی هم


Ayer Aún خوانده‌شده.


خواننده‌های زیادی از جمله خولیو ایگلسیاس، پدر انریکو ایگلسیاس،‌ ری کلارک و


خدا بیا مرز  فرهاد مهراد هم این آهنگ رو دوباره‌ خوانی و یا به اصطلاح کاور کردند.


 

 

امروز در اینجا این ترانه را به دو شکل خواهیم شنید .

یکبار به شکل دو صدایی به همراه خانمی به اسم الساندرا سابلت alessandra sublet

و بعد هم بلافاصله با صدای خود آزناوور 

که این دو اجرا را به شکل یک فایل به هم پیوسته می توانیم شنیده و لذت ببریم

 

yesterday when I was young

آن روزها وقتی که جوان بودم.

 

 


yesterday when I was young

آن روزها وقتی که جوان بودم

the taste of life was sweet as rain upon my tongue

طعم زندگی به شیرینی قطره‌های باران بود بر زبانم.

I teased at life as if it were a foolish game

سر به سر زندگی می‌گذاشتم،تو گویی بازی احمقانه‌ای است.

the way the evening breeze may tease a candle flame

همان‌گونه که نسیم شامگاهی سر به سر شعله شمع می‌گذارد.

the thousand dreams I dreamed,

هزاران رویا در سر،

 the splendid things I planned

و چه برنامه‌های باشکوهی برای خود داشتم.

I always built, alas, on weak and shifting sand

دریغا که هر چه می‌ساختم، بر شن های روان می‌ساختم،

I lived by night and shunned the naked light of day

شب‌ها می‌زیستم و از نور عریان روز می‌گریختم.

and only now I see how the years ran away

و اکنون تنها می‌‌بینم که سال‌ها چگونه از برابرم می‌گریزند.

yesterday when I was young

آن روزها وقتی که جوان بودم

so many drinking songs were waiting to be sung

چه بسیار ترانه‌های سرمستی که در انتظار سرودن بودند.

so many wayward pleasures lay in store for me

چه بسیار سرخوشی‌هایی که در انتظار من بودند

and so much pain my dazzled eyes refused to see

و جه بسیار درد و رنج‌هایی که چشمان خیره‌ام نمی‌دیدندشان.

I ran so fast that time and youth at last ran out

به سرعت می‌دویدم و جوانی و زمان را به زانو درآوردم.

I never stopped to think what life was all about

و هرگز مکث نکردم تا ببینم معنای زندگی چیست.

and every conversation I can now recall

و هر گفتگویی که اکنون می‌توانم به یاد ‌آورم

concerned itself with me, and nothing else at all

مرا در خود فرومی‌برد، و دیگر هیچ.

yesterday the moon was blue

آن روزها ماه آبی بود.

and every crazy day brought something new to do

و هر روز شوریده،‌ چیز تازه‌ای برای ما به ارمغان داشت.

I used my magic age as if it were a wand

عمرم را همانند عصای جادو به کار می‌بردم،

and never saw the waste and emptiness beyond

و هرگز بیهودگی و هدر رفتن ناشی از آن را نمی‌دیدم.

the game of love I played with arrogance and pride

بازی عشق بود که با تکبّر و غرور نقش‌آفرینی می‌کردم.

and every flame I lit too quickly, quickly died

و هر شعله‌ای که افروختم، ‌به سرعت فرو ‌نشست.

the friends I made all seemed somehow to drift away

تمام دوستانم به نوعی پراکنده شدند،

and only I am left on stage to end the play

و در آخر من، تنها بر صحنه نمایش باقی ماندم.

there are so many songs in me

چه بسیار ترانه‌هایی در ذهنم هستند

 that won't be sung

، که هرگز خوانده نخواهند شد.

I feel the bitter taste of tears upon my tongue

بر زبانم طعم تلخ قطره ای اشک را احساس می‌کنم.

the time has come for me to pay for

و زمان به سویم می‌آید  به تاوان آن روزها

yesterday when I was young

آن روزها وقتی که جوان بودم.


آدرس دانلود :

http://s4.picofile.com/file/7769365157/yesterday.mp3.html

 

 

مسیر !


1392/2/21


امیرخیزی


دفتر : شخم بر ذهن سوخته


ردیف : 2


مسیر

 



مثلِ رویایم نشد


زندگی


مغزِ مرا در خونِ قلبِ تو نشاند !


منظرِ احساس من


آکنده از دردِ تو شد


زندگی


خونِ مرا


در بزمِ خونخواران به صد پیمانه ریخت


زندگی


هرگز نشد


مانندِ آن رویا


که در رگهای  من


عشقِ  تو


سوخت !


نه ....


نشد


مانند اشعارِ سپیدِ من نشد !


هر چه حسرت ، واژه می کرد این قلم ،


یکسره


هم وزنِ  رویا و خیالِ ما سروده  روزگار .


آه از این عمرِ تباهم ....


آه از این سودای جان  !


آه ِ این دستانِ بی بار ...


آااه از افکارِ بلند !

 



میتراود لحظه لحظه ،  ناله از زخمِ قلم


بر تنِ آینده های دستِ دیگر ساخته ،


دوراز من وُ دور ازتَوان !


با هزاران  لعنت اندر هوشِ من :



- بر رهت بنگر !


ببین عمری که پیمودی به پوچ


تا بدانی ...


با هزارانِ خاطراتِ پاره پاره


رد پای زندگی


در حسرت و افسوس مُرد ! -

 



باز می چرخد سرم بر آینه ...


من ...


همان هستم که بودم پیش از این !


صاحبِ افکارِ والا و خیالاتِ بزرگ


راوی رویا


و صد شعر از شعور !


لیک ...


دست بر دستم هنوز!


پای ، بشکسته و قلبی رام و لبهای خموش !


و صدای خنده ی ساعت


که با انگشتِ دوارش .....


بسوی  مرگ


راهم مینمود !