لطفا برای شنیدن صدای شعر ، بر روی فایل زیر کلیک کرده
و صدای اسپیکر خود را کمی زیاد بفرمایید !
1392/5/16
امیرخیزی
دفتر : شخم بر ذهن سوخته
ردیف : 7
بوی شعر من
دیشب ، چشمهایم
آرام
در گوشم نالیدند که :
آهای !
خبر داری آن ابر ...
بر تو حسادت میکند !؟
و من پنجره را که باز کردم ...
باران ...
آمد و تمام اشکهایم را ....
دزدید !
2-
درکِ احساست چه سخته !
لمسِ اشکِ من ....
چه آسان .
3-
مثل سکسکه ای ابدی
در گلوی اشتیاقت نشسته ام
بیا و فراموشم کن
اگر ...
که میتوانی !
4-
واژه را با خونم آبیاری میکنم
و قلم است که سربلند میکند
همچون ، آفتابگردان !
رو در خنده های تو !
5-
آهااااای عشقِ ازلی !
گوش کن !
بد جوری به قلمم چسبیده ام
من
نه آنم که با تو عوضش کنم !
و هرگز نمی فروشم !
گرسنه ام شد ...
می خورمش !
بوی مردابِ دلم را دارد
قطره عرقِ واژگانِ خسته ام .
دماغت را بگیر و رد شو ...
این شعر ...
عاری از عطرِ مجیز توست !
Ashik Veisel shatir oglu
و ترانه معروف گوندوز گئجه gunduz geja
و یا ..
Uzun nce Bir Yoldayım
در راهی باریک و طولانی هستم .
این کلیپ به زیبایی تمام تنظیم و نیز کارگردانی شده و توسط دهها نفر از
سرتاسر ترکیه خوانده است .پیشنهاد میکنم حتما و حتما این کلیپ را دانلود کرده
و توجه داشته باشند که ارزش حجم بالای آن را دارد ایندانلود . پس آن را به
شکل شخصی داشته باشید و اصولا سعی بفرمایند دوستان که این ترانه را کلا بعد
ازدانلود در سیستم خود تماشا بفرمایند .هنگام تماشای آن نیز هیچ صحنه ای را از
دست ندهید . افراد مختلف ،صدا های مختلف ، آلات مختلف موسیقی ،سبکهای
مختلف موسیقی ، پیر و جوان و بیمار ...همه و همه از سرتاسر ترکیه در یک
ترکیب بسیار زیبای هوشمندانه جمع شده اند و یک شکوه آفریده اند . بیماران
عقب مانده ذهنی که بر طبل هشیاری موسیقی می کوبند...و بانوی کر و لالی که
در این کلیپ اجرای نقش دارند نیز بر شکوه آن می افزاید ...وخود عاشیق ویسل
نیز که در انتهای کلیپ ، او را می بینیم .
Uzun nce Bir Yoldayım
در راهی باریک و طولانی هستم
Uzun ince bir yoldayım
در راهی باریک و طولانی هستم
Gidiyorum gündüz gece
گام بر میدارم شب را و روز را
Bilmiyorum ne haldeyim
از حال خود بی خبرم
Gidiyorum gündüz gece
گام بر میدارم شب را و روز را
Dünyaya geldiğim anda
درست از لحظه ی تولد
Yürüdüm aynı zamanda
حرکتم را در همان لحظه شروع کردم
ki kapılı bir handa
در لای دو درب مانده ام
Gidiyorum gündüz gece
گام بر میدارم شب را و روز را
Uykuda dahi yürüyom
حتا در خواب هم در حرکتم
Kalmaya sebep arıyom
به دنبال دلیل ماندنم میگردم
Gidenleri hep görüyom
و آنان را که پای در راهند ، میبینم
Gidiyorum gündüz gece
گام بر میدارم شب را و روز را
Kırk dokuz yıl bu yollarda
49 سال در این راهها
Ovada dağda çöllerde
در کوه و دشت و دمن
Düşmüşem gurbet ellerde
افتاده ام در دست این و آن
Gidiyorum gündüz gece
گام بر میدارم شب را و روز را
Düşünülürse derince
و اگر خوب بیندیشم
Irak görünür görünce
حتا سرزمین عراق را هم اگر در نظر بگیرم
Yol bir dakka miktarınca
این فاصله درست به اندازه یک دقیقه خواهد بود
Gidiyorum gündüz gece
گام بر میدارم شب را و روز را
Şaşar Veysel işbu hale
و ویسل بهت زاده خواهد شد از این حال
Gah ağlayan gahi güle
آنکه گاه خندان و گاه گریان
Yetişmek için menzile
برای رسیده به منزل گام برمی دارد
آدرس دانلود همین کلیپ :
http://www.miyanali.com/vid/62599973500388189331496.flv?start=undefined
لطفا برای شنیدن صدای شعر ، بر روی فایل زیر کلیک کرده
و صدای اسپیکر خود را کمی زیاد بفرمایید !
1392/5/8
امیرخیزی
دفتر : شخم بر ذهن سوخته
ردیف : 6
رسوایی
تا ببارد این ابر
تا بگرید این رگ
تا بریزد این اشک
تا بتوفد این بهت !
همچو سیلابِ مهیبِ یک عشق
که بپیچد در موج...
ببَرد در دلِ خود
یک مغز ، صد گاو ، یک قلب
صد نفیرِ ناله
و درختِ اندوه .....
یک سبد خاموشی
یک نگاهِ خیره
و سکوتی غمگین و نمناک ....
تا به آغوش یکی دریای هرزه نگاه اندازد
که هزاران دلِ افسون شده را ...
درجادوی یک خواب
غرق نمود !
مثل یک صاعقه ، همچون تندر ...
در دلم میشکنی !
تا تمامیّتِ احساس مرا
از دلِ خود کشف کنی !
تا بیابی همه افسوسِ نهانِ دلِ خود !
تا شناسی خود را !
تا بدانی که چرا در دلِ خود ریخته ای ....
سوخته ای همچون شمع ...
همچون من !
تا خودت
شعر شوی !
اما من ...
همه ی احساسم را به تو می آلایم
بی خِسّت
بی وسواس
به تو پیوند زنم ایمانم...
تا حدّ ِ رسوایی !
و بدین شکل
تمامیّت ایمانِ مرا
روزنه های سحری در شبِ تار
می یابند ...
می دزدند ...
می رویند !
و تمامیّت افکارِ مرا
موی به موی ...
ثانیه ها
در دلِ شب می خوانند !
**********
آن اندازه با این ترانه همراه میشوم و آن اندازه در خود میروم با آن که .......
ترجمه نکردم !!
فقط متن ترانه !
همین !
Ahmet Kaya - Dokunma Yanarsın
Çocukluğum çıraklıkta geçti, kir pas içinde
آدرس دانلود همین کلیپ :
http://www.miyanali.com/vid/500702839859877279585761.flv?start=undefined
آدرس دانلود این ترانه به شکل MP3 :
http://mp3.mid.az/mp3/30483
این آدرس منبع خوبی نیز برای دانلود انواع MP3 میباشد !!
این ترانه را از میان آلبومهای متفرقه سیستمم پیدا کردم و شکل میکس آن برایم بسیار زیبا و جالب آمد .
آدرس دانلود این ترانه به شکل FLV :
http://www.miyanali.com/vid/31501446893977566581035.flv?start=undefined
آدرس دانلود این ترانه به شکل MP3 :
http://s4.picofile.com/file/7857593331/Merjill_Nelly_Gharibe_Ashena.mp3.html
دوم امرداد سال 1379 ، روز افول آفتاب ادب ایران است .
احمد شاملو
خندید و زیر لب گفت :
احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)،
شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس ایرانی و از
بنیانگذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود .
قصد معرفی احمد شاملو را نداریم . شاملو زندگینامه نمیخواهد ....
او خود زندگی بود !
گوش میدهیم به صدای این بزرگمرد در شعر آفتاب ، که در باره ی
انقلاب سفید پوشالی شاه سروده شده است .
این سروده از آلبوم کاشفان فروتن شوکران انتخاب شده است !
با چشمها، ز حیرت این صبح نابه جای
خشکیده بر دریچه خورشید چارتاق
بر تارک سپیده این روز پا به زای
دستان بسته ام را آزاد کردم از زنجیرهای خواب
فریاد برکشیدم: "اینک چراغ معجزه مردم!
تشخیص نیم شب را از فجر
در چشم های کوردلی تان
سویی به جای اگر مانده ست آن قدر،
تا از کیسه تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمان شب پرواز آفتاب را!
با گوش های ناشنوایی تان این طرفه بشنوید:
در نیم پرده شب آواز آفتاب را ! "
" _ دیدیم
(گفتند خلق نیمی) پرواز روشنش را. آری!"
نیمی به شادی از دل فریاد برکشیدند:
" با گوش جان شنیدیم آواز روشن اش را !"
باری من با دهان حیرت فریاد بر کشیدم:
" _ ای یاوه، یاوه ، یاوه خلایق
مستید و منگ؟
یا به تظاهر تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی
ور تائبید و پاک و مسلمان، نماز را از چاوشان نیامده بانگی!"
هر گاوگند چاله دهانی آتشفشان روشن خشمی شد:
" _ این گول بین که روشنی آفتاب را از ما دلیل می طلبد."
توفان خنده ها....
" _ خورشید را گذاشته،
می خواهد با اتکا به ساعت شماطه دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند که شب هنوز از نیمه نیز برنگذشته است"
توفان خنده ها.......
من درد در رگانم،
حسرت در استخوانم،
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد
تا قطره ای به تفتگی خورشید، جوشید از دو چشمم.
از تلخی تمام دریاها، در اشک ناتوانی خود ساغری زدم.
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیتشان بود
با نور و گرمی اش مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکی اش، مفهوم بی دریغ صداقت بود
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند در غم ها و شادی هاشان
حتی با نان خشکشان
و کاردهایشان را، جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند
آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون،
با آفتاب گونه ای، آنان را
اینچنین دل، فریفته بودند!
ای کاش می توانستم خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم، تا باورم کنند
ای کاش می توانستم
_ یک لحظه می توانستم ای کاش _
بر شانه های خود بنشانم این خلق بی شمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند
ای کاش، می توانستم
دستخط شاملو برای همسرش آیدا
روحش شاد و یادش جاودان باد .
آدرس دانلود این فایل صوتی :
http://www.miyanali.com/vid/852958105106519073125483.flv?start=undefined