ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1391/9/7
امیرخیزی
دفتر : بیت محزون
ردیف : 2
از زخم این ترانه
دلم زخمی ، تنم زخمی ، تمام هستی ام یک زخم
منم زخمی ، تویی زخمی ، و سرتاپای هرکس زخم
نفس زخمی ، هوس زخمی ، زمان زخم و خیالم زخم
قلم زخمی ، سخن زخمی ، سرود و شعر انسان زخم
از این خنجر ، که دراعماق ، به مغز استخوان آویخت
به آن دشنه ، که در قلبت ، میان چشم من خون ریخت
از این رنجی ، که همزادم شد و با اشک من آمیخت
به آن دردی ، که در چشمت ، کلام شعر من انگیخت
( دلم زخمی ، تنم زخمی ، تمام هستی ام یک زخم
منم زخمی ، تویی زخمی ، و سرتاپای هرکس زخم
نفس زخمی ، هوس زخمی ، زمان زخم و خیالم زخم
قلم زخمی ، سخن زخمی ، سرود و شعر انسان زخم )
زفرق سر به نوک پا ، همه ناسور صد زخمیم
منِ مفتون ، تُویِ مبهوت، همه درگیر این شرمیم
منم گریان ، تو در اوهام ، به یک افسانه سرگرمیم
تو گویی غم ، به پا خیزد ، کند این زندگی ترمیم !!
نگاهت را ، رها ساز و ببین خنجر که درذهن است !
تو می دانی چه میخوانم ، ترانه غرق در خون است !
چنین بودن ، چنین مردن ؟! خزان عمرمان این است ؟!
بسان شمع ، که شب سوزد ، بسوزاین قدر، که سنگین است !
( دلم زخمی ، تنم زخمی ، تمام هستی ام یک زخم
منم زخمی ، تویی زخمی ، و سرتاپای هرکس زخم
نفس زخمی ، هوس زخمی ، زمان زخم و خیالم زخم
قلم زخمی ، سخن زخمی ، سرود و شعر انسان زخم )