ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روز بیستم دیماه مصادف است با سالروز مرگ بزرگمردی فراموشی
ناپذیر .روز20 دی سالروز به قتل رسیدن امیر کبیر است .
میرزا تقیخان فراهانی (۱۲۳۰–۱۱۸۶) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظمهای
ایران در دوره ناصرالدینشاه قاجار بود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی
به صدارتآغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر
۳۹ ماه (سه سال وسه ماه) بود. وی مؤسس دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و
فناوری جدید به فرمان او درتهران تأسیس شد. همچنین انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از
جمله اقدامات وی به شمار میآید.امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام
خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در روز بیستم دیماه سال 1230 درحمام فین به
دستورناصرالدینشاه به قتل رسید. پیکروی در شهر کربلا به خاک سپرده شدهاست.
در رسای امیرکبیر نوشته ها و اشعار زیادی موجود است . و بی شک
یکی ازبهترین وباشکوهترین اشعار را برای این بزرگمرد تاریخ میهنمان
، فریدون مشیری سروده است .این سروده بسیار زیبا دستمایه تصنیف
امیرکبیر با اجرایبی نظیر و فوق العاده زیبای بزرگِ موسیقی ایرانی ،
شهرام ناظری است .
به مناسبت سالروزدرگذشت امیرکبیر، گوش فرا میدهیم به دکلمه زیبای
فریدون مشیری برای سروده زیبایش ونیز آوای دل انگیز شهرام ناظری
برای تصنیف با شکوه امیرکبیر.
شعر و دکلمه: فریدون مشیری
آهنگ: پژمان طاهری
خواننده: شهرام ناظری
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر،
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.
زمان، هنوز همان شرمسارِ بهتزده،
زمین، هنوز همان سختجانِ لال شده،
جهان، هنوز همان دست بستۀ تقدیر!
هنوز، نفرین میبارد از در و دیوار.
هنوز، نفرت از پادشاهِ بدکردار،
هنوز، وحشت از جانیان آدمخوار،
هنوز، لعنت، بر بانیان آن تزویر.
هنوز دستِ صنوبر بر استغاثه بلند،
هنوز بیدِ پریشیده سر فکنده به زیر،
هنوز همهمه سروها، که: «ای جلاد!
مزن! مکُش! های؟!
ای پلیدِ شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟»
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگِ جوی،
هنوز،هنوز،هنوز،
به قطره قطرۀ گلگونه، رنگ میگیرد،
از آنچه گرم چکید از رگ امیرکبیر!
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان،
نه خون، که دارویِ غمهایِ مردمِ ایران!
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.
هنوز زاریِ آب،
هنوز نالۀ باد،
هنوز گوشِ کرِ آسمان، فسونگر پیر!
هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه،
برون خرامی،* ای آفتاب عالمگیر.
«نشیمن تو نه این کنج محنتآبادست»
«تو را ز کنگرۀ عرش میزنند صفیر!»**
به اسب و پیل چه نازی که رخ به خون شستند،
در این سراچۀ ماتم پیاده، شاه، وزیر!
چون او دوباره بیابد کسی؟
ـ محال . . . محال . . .
هزار سال بمانی اگر،
چه دیر . . .
چه دیر . . .!
1361
از مجموعۀ «ریشه در خاک»
* شنیده شد که پس از قتل امیر، مردم وقتی میخواستند از کاری محال نام ببرند، میگفتند:
«وقتی امیر از گرمابه بیرون آمد!»
** بیت از حافظ تضمین شده است.
فریدون مشیری
منبع زندگینامه : ویکیپدیا
دانلود : به دلیل موجود بودن این ترانه در بازار ایران ، از ارائه آدرس دانلود معذورم !