ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1390/12/6
امیرخیزی
عشق موهوم : 8
من ، تو، دل
دل تو ....
خنده ی یک رویای نیمه شب کور ز مهتاب
دل من ....
خسته ی یک خواب به مستی تماشای نگاهت !
دل تو ....
لرزش لب بود به هنگام فرو بردن یک رایحه دردشت شقایق
دل من ....
لرزش اشکیست که بر آن لب لرزان تو میریخت دمادم !
دل تو ....
گور گناهی ست که پنهان کند هربوسه ی غمگین
دل من ...
آینه ای بود که بشکسته به صد نیزه ی مژگان سیاهت!
دل تو...
دردل من خاطره ها را به صد افسوس فرو ریخت
دل من ...
در دل من سائل جاوید خیالی شد و پژمرد !
دل تو ...
در دل تو منظری از قتلگه عشق مرا آرایید
دل من ....
در دل تو خفت و فرو مرد و به رویا پیوست !
سلام.چقدر زیبا واژه ها در کمال معنی خویش ظاهر می شوند.دست مریزاد
دردل من خاطره ها را به صد افسوس فرو ریخت
.
.
.
سلام . بی نظیربودسروده تان و شایسته هزاران بارتحسین
درودبرشما