1392/2/14
امیرخیزی
دفتر : شخم برذهن سوخته
ردیف : 1
رقص در چراغ قرمز
روز که دزدیده شد
فراری دادم آفتاب را
در پستوی خانه
کنارِ خدا*
پنهان گشت و....
شعر سرود !
نور که دزدیده شد
فراری دادم قلبم را
در فانوسِ پستوی خانه
روشنی بخش
دیدگانِ خدا شد
تا خوانده شود...
شعرهای آفتاب !
واینک....
مهتاب
نور
از شمعِ فانوسِ پستوی خانه ی من گرفته است
و چشمکهای آسمان
دفترِ شعرِ آفتاب است
که خدای
بر زمین دکلمه میکند !
اما من ....
آه هایم
بر دستانِ افلیجِ جنگل می بارند
هنوز هم
و چشمانم
خیره بر گل های سرخ ،
که درگوشِ دخترِ گلفروشِ چراغ قرمز
بشارتِ سپیده را
ترانه میخوانند .
و دخترک
رقصِ خود را...
آغاز میکند !
**********
* خدای را در پستوی خانه پنهان باید کرد
( زنده یاد احمد شاملو )
قبلا این ترانه را مطلب کرده ام . در آدرس زیر :
http://mujan.blogsky.com/1390/06/30/post-64/
در آن مطلب از احساسات خودم نوشته و ترجمه این ترانه را هم برای اولین بار در
همان صفحه انجام داده ام .
ولی طبق معمول ....
همه چیز آن صفحه خراب شده و تنها چند نوشته مانده است و بس !
اما هر بار که این ترانه را میخواهم بشنوم..دوست دارم که کلیپ بسیار بسیار زیبای آن
را هم نگاه کنیم که شخصا هرگز هم سیر نمیشوم از دیدن آن .
امروز این کلیپ را به اشتراک گذاشته ام . پیشنهاد میکنم که حتما و حتما آن را دانلود
کرده و بارها و بارها آن را ببینید زیرا هر حرکت در هر نمای این فیلم یک زندگی را
در خود جای داده است . در این کلیپ هیچ حرکتی را به شکل تصادفی و بدون اندیشه ای
در ورایش نخواهید یافت . و فضای سیاه و سفیدش بر جلوه آن بسیار زیبایی دمیده است .
شکل میمیک چهره سزن آکسو در حال خواندن است که مانند یک هنرپیشه تئاتر نشان
میدهد او چگونه احساسش را در بیان است . این حرکات چهره سزن آکسو به دلیل
تصاویر کلوز آپ فراوان چهره وی در این کلیپ کاملا بارز است .
شاید که به نظر خودم این بهترین کلیپی ست که از یک ترانه دیده ام .
Sezen Aksu Unuttun mu Beni
آیا فراموشم کردی ؟ سزن آکسو
شعرو موزیک : سزن آکسو
Unuttun mu beni, her şeyimi
آیا فراموشم کردی ؟ همه چیزم را ؟
Sildin mi bütün izlerimi
آیا همه آثارم را پاک کردی ؟
Hiç düşmedim mi aklına
آیا هرگز به فکر من افتادی ؟
Hiç çalmadı mı o şarkı
آیا آن ترانه هرگز خوانده نشد ؟
O sahil, o ev, o ada
آن ساحل ، آن خانه ، آن جزیره
O kırlangıç da küs mü bana
آیا هضم این موضوع هم جرم است برای من ؟
Sanırdım ki aşklar ancak filmlerde böyle
فکر میکردم که عشق فقط در فیلمها چنین سرنوشتی می یابد
Ben hl dolaşıyorum avare
من هنوزهم می گردم آواره وار
Hani görsen,enikonu divane
خواهی دید مرا در وضعی دیوانه وار
Ne yaptıysam olmadı, ne care
همه کارهایم بی سر انجام بود . نشد . چاره چیست ؟
Unutamadım, gitti
نتوانستم فراموشش کنم . رفت .
Ey aşk neredesin şimdi
ای عشق ! تو کجا هستی الان ؟
Sen de mi terk ettin beni
تو هم منو ترکم کردی ؟؟
Ne hata ettiysem, affet
هر گناهی که کرده ام بر من ببخش
Büyüklük sende kalsın, e mi
بگذار بزرگی برای تو بماند . اینطور نیست ؟
Sen de olmazsan eğer, batar artık bu gemi
تو هم اگر نباشی دیگر ..این کشتی کاملاغرق خواهد شد
Unuttun mu beni, her şeyimi
آیا فراموشم کردی ؟؟ همه چیزم را ؟؟
Sildin mi bütün izlerimi
آیا همه آثارم را پاک کردی ؟؟
آدرس دانلود همین کلیپ :
http://www.miyanali.com/vid/518681466522251687130827.flv?start=undefined
وقتی از موسیقی سخن می گوییم ...
زمانی که از موسیقی آذربایجانی حرف میزنیم ...
باید که به الگوی شکوه این موسیقی نیز بپردازیم !!
با شکوهترین نمونه موسیقی آذربایجان ...
اپرای کوراوغلو
قبلا در مطلبی به آدرس :
http://www.mujan.blogsky.com/1390/06/13/post-46/
بخشی از اپرای کوراغلو را مطلب کرده بودم .
اما طبق معمول ، پس از مدتی تمامی فایلهای تصویری و نیز صوتی آن صفحه از کار افتاد !
بنابر این تصمیم گرفتم که این اپرا را به شکل کامل آن ، یک مطلب کنم . زیرا متاسفانه
اپرای کوراغلو
به شکل کامل آن ، در اینترنت بسیار کمیاب و شاید نایاب دیده میشود .
در وهله اول نیز تصمیم داشتم که این اپرا را علاوه بر شکل صوتی MP3 آن ، به شکل تصویری نیز
در اینجا قرار بدهم . بدین معنی که فیلمی را که از اجرای آن در سالن نمایش گرفته شده را نیز در اینجا
داشته باشیم . اما به دلیل وجود رقص بانوان در میانه های آن ، و احتمالا مشکلاتی از
پس آن دامنمطلب رامیگرفت ، ...پس از خیر آن گذشتم !
هر چند که پیه مصیبتهای حدود 700-800 مگابابت آپلود را هم به تن مالیده باشم !
در اینجا فایل صوتی آن را به همراه کتاب متن این اپرا به زبان ترکی و نیز ترجمه
فارسی آن راخواهیم داشت !
البته در این کتاب علاوه بر متن اپرا ، خلاصه داستان کوراوغلو به همراه شعری زیبا
از حسین منزوی و اطلاعاتی دیگر نیز دیده میشود .
بنابراین پیش از هر چیز کتاب را از این آدرس دانلود کنید :
دانلود کتاب متن اپرای کوراوغلو به همراه ترجمه : در حدود 1 مگا بایت
http://s4.picofile.com/file/7732887090/%D8%A7%D9%BE%D8%B1%D8%A7%DB%8C
_%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%88%D8%BA%D9%84%D9%88.pdf.html
اپرای کوراوغلو بی شک شاهکار بلا منازع موسیقی آذربایجان است . این اپرا که
اجراهای مختلف آن همیشه زیباییهای آنرا به همراه داشته توسط استاد موسیقی آذربایجان
ئوزه ئیر حاجی بیگف
درسال 1938 برای اولین همه نگاهها را معطوف خود کرد .این اپرا در ۵ پرده ساخته
شدهاست. و اشعار آن توسط محمد سعید اردوبادی نوشتهشدهاست.در سال ۱۹۳۸ با
نمایش در جشنواره دهه هنرهای آذربایجان در مسکو مورد توجه قرار گرفت که در آن
اجرا استالین نیز حضور داشت.
مشهورترین اجرای اپرای کوراوغلو با هنرمندی لطفیار ایمانف در نقش
کوراوغلودر 5 پرده و 146 دقیقه تنظیم شده بود . اجرای زیبای دیگر توسط خواننده
بزرگ آذربایجان بولبول نیز همیشه به یاد ماندنی ست .
نویسنده اپرا : ئوزه ییر حاجی بیگف
نویسنده اشعار : محمد سعید اردوبادی
نقش آفرینان :
کوراوغلو ( روشن ) : لوطفیار ایمانف
آلی ( علی ) : مورسل بدیرف
نیگار ( نگار ) : فیدان قاسم اوا
حسن خان : فائیق مصطفایف
احسان پاشا : کاظیم ممدوف
کچل حمزه : قریدون مهدی اف
دختر خواننده ( رامشگر ) : رومیا کریم اوا
کارگردانی صحنه : فریدون صفر اف
دانلود فایل mp3 کامل اپرای کوراوغلو : حجم فایل 69 مگا بایت
http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://mujan.persiangig.com/audio/koroglu.mp3
اما پیشنهاد میکنم که این اپرا را همراه با دیدن متن آن از کتاب به شکل کامل گوش
کرده و شکوه موسیقی را در ذهن خود جاودانه کنید .
و در پایان ...
برای اینکه از شکل اجرای این اپرا نیز تا حدودی شناخت پیدا کنیم ...
بخشی از فیلم آن را نیز می بینیم .
آدرس دانلود این قسمت از اپرای کوراوغلو : حجم 18/6 مگا بایت
http://www.miyanali.com/vid/20378572449533109961388.flv?start=undefined
شاید برسد روزی که من در اینترنت نباشم .
ولی بلاشک ، این مطلب یکی از یادگارهای من برای سروران و عزیزانم خواهد بود !
گاهی ارتباطات آنچنان در هم میروند که باعث برداشتهایی متفاوت از هر
طرف میشوند !
ولی آنچه که هست ....
اساس باید که بر دیدن شایستگی ها باشد !
شایستگی در طرف مقابل !
همین !
1392/1/21
علیرضا امیرخیزی
دفتر : اشکی از رگ
ردیف : 17
نقطه ی ضعف
آشیل ...(1)
پاشنه هایم را دزدید !
میگفت :
برای جاودانه کردنِ عشق ،
باید که آنرا
وقفِ پاریس کند ! (2)
اسفندیار ...(3)
چشمهایم را گرفت !
میگفت :
- کمک کن ای مرد !
نمی بینی که بر کوهِ قاف سالوس می بارد !؟؟ -
اسپارتاکوس...
چون نسیم در گوشم وزید :
- آهاااای برده .....!!
( او به من چنین گفت !! )
کلاغی که از جُلجُتّا می آمد ...(4)
مغزِ زبانِ تو را
غذای کرمهایی کرده است ،
که برجمجمه ی شهیدانم
در راه کاپوا آشیان کرده اند ! - (5)
زندگی ...
هنوز هم کج میرود !
او مشغولِ خاراندنِ تنِ من است
اما می داند ...
این فکرِ من است که سخت می خارد !
مادر،
اما هرگز بر پیراهنم جیب ندوخت !
اوهم
میدانست
که من نقطه ی ضعفِ تاریخم !
ولی اینک .....
این منم .... من !!!
که پاشنه و چشمها را با ققنوس شریک میشوم ... (6)
و دستهای به زنجیر فروخته ام را
چون پرچمِ گرسنگی
بر قلعه ی شغالانِ مغزخوار می افرازم ...
تا زخمهای انسان را
مرهمی
از جنسِ شعور نَهَم !
و در میان نوحه ی عزای مرگِ خود ...
دف و تار بزنم ....
و فرزندم بر شادیهایش
برقصد !
وخورشید ....
جوانه هایش را
بر گیسوانِ دخترکان بیاویزد !
و عشق بر گونه های تو بخندد
و سرخی لبانت
بوسه را
به آزادی رسانَد !
و فرزندِ انسان بداند
که او ...
هنوزهم انسان است !
(1) آشیل Achilles= قهرمان اساطیری یونان و رویین تن افسانه ای که نقطه ی ضعف و مرگش در پاشنه ی پایش بود . درهنگامی که نوزاد بود، مادرش او را ازدو پاشنه اش گرفته و وارد چشمه ای کرد که وی را رویین تن و فنا ناپذیرمیکرد . در نتیجه آب به پاشنه هایش نخورد و از این نقطه آسیب پذیر شد !
" آشیل " در جنگ" تروا " با تیری که " پاریس " بر پاشنه اش نشاند ، کشته شد .
(2) پاریس = فرزند پادشاه " تروا " که زیباترین مردها لقب داشت و به دنبال زیباترین زنان جهان بود . پس " هلن " ملکه " اسپارت " را دزدید و کشورش را بدین شکل به جنگ و نابودی کشاند ! و بدین ترتیب ، یک سرزمین ، فدای یک عشق جاودان شد !
(3) اسفندیار = پسر " گشتاسب " و قهرمان رویین تن و اسطوره ی فنا ناپذیر ایرانی است ! او در چشمه ی فنا ناپذیری ، چشمانش را بست و بدین شکل آب بدانها نرسیده و از ناحیه چشم آسیب پذیر شد ." رستم " بواسطه راهنمایی " سیمرغ " که در کوه " قاف " بود ، تیری دو شاخ بر چشمانش نشانده و او را کشت
(4) جُلجُتّا = تپه ای در بیرون بیت المقدس که مسیح را در آنجا به صلیب کشیدند !
(5) راه کاپوا = جاده ای بود که 15 هزار نفر از بردگان را پس از شکست قیام اسپارتاکوس ( قیام بردگان ) در سرتاسر طول آن به صلیب کشیده و در معرض دید همگانی قرار دادند !
(6) ققنوس Phoenix = پرنده مقدس افسانه ای که جفت ندارد .اما هنگام مرگ بر روی تلی از هیزمها نشسته و بال میزند و آواز میخواند و سپس با منقارش آتش افروخته و خود را در آن می سوزد وآنگاه از سوختنش تخمی پدید می آید ولی آن هم می سوزد و خاکستر میشود و از این خاکستراست که ققنوسی دیگر متولد میشود !
از یک غزل مشترک که در 11 اسفند سال 1390 در سایت آوای دل منتشر شد و
بنده فقط همین یک بیت را در آن سهیم بودم !
1392/1/11
امیرخیزی
دفتر : بیت محزون
ردیف : 3
دو فیلم با یک بلیط
از همانروز که زاینده مرا مادر بود
مرگ مطلوب در آغوش توهم در سر بود
غمزه ات مرگ بر ایمان من آرد زیرا
عقل در مغزِ دل وُ عشق تو در باور بود .
دل من سوخت میان دلِ خورشید دلت
آتش افروختنت دیده و چشمم تر بود
نسخ در سیرت تو ، رنگ به صورت بخشد
چشم تو ، روح مرا کالبد و بستر بود
مرگ من کو ؟ به خلق توشود جان گیرم ؟
ذهن من با نگهت همیشه همبستر بود
تا دگر باره مرا خلق کنی ، همچون شعر
آنچنان کز ازل و خلق حیات ازبر بود
پس به آن شکل که دلخواه توشد ، خلقم کن
جنس من شمش طلا ، روح توهم زرگر بود
عشق تو، مکتب هر زاهد را سوخته است
کی تواند که بگوید چو منی کافر بود !؟
آه از این عمر، که با حسرت تو گشت هدر
مانده در پشت امیرخیز، دو صد خنجر بود !
*******
هزار خنجر
آبستنِ مرگ عمرِبی نصیب من بودند ...
و هزار آغوش
مرا به سورِ زخمهای خود
نشانده اند !
و اینک ...
رویاهایم به باور نشسته اند
وآغوشِ تو
مرگ مرا میخواند .
و حسرتِ تمامیتِ عمرم...
آفرینش از تو را !
آاااه ...
ای کاش
سینه ات گورِ سپید بختیِ من بود
و تناسخ ...
در بازوانِ تو
مرا شکلی نوین میداد ..
از گوشه ی منظرِ چشمان تو !
آنگونه که ....
تو میخواهی !
ای آفریدگارِ منِ دگرباره!
آخرین ارسالی بنده در سال 1391 را با ترانه و صدای بی نظیر استاد بزرگ اپرا
و ترانه خوانی آذربایجان لوطفیار ایمانف به پایان برده و برای همه اساتید و
سروران و عزیزانم در هرجای جهان آرزوی شادی و سلامت و عزت دارم .
آه که این ترانه را چقدر دوست دارم !
ترانه آ بولبول - النارا عبدالله یوا !
این تک گویی بی نظیر را اصلا از دست ندهید !!
پنزر خنزر. توپ داغونم نمیکُنه. چشِ شیطون کر، توپِ توپم.
KKKKK
1391/12/21
امیرخیزی
دفتر : اشکی از رگ
ردیف : 16
اشکِ بهار
سالِ غم ،
فصلِ حزین !
عید و بهاری که دگر دلکش نیست ..
دوره ی تابشِ بی حاصلی و قحط رسید !
آهِ تو ...
خنده ی چون گریه ی تو ...
قلبِ یخ
پرده ی احساس درید !
درد من ...
رنج من و ناله ی هر لحظه ی بیهودگیم ...
واژه در شعرشد و...
شیشه ی انکارِسحرگاه شکست ...
تا قلم گل بدهد !
خنده ، پرواز گشاید ..
و گلویم شود آزاد زِ بغض !
آااای مردم ....!
چه کسی همرهِ من
پرچمِ لبخند برافراشته است ؟!
چه کسی...
اسبِ امید زین کرده
چه کسی ...
اشکِ بهارش شده سرمایه ی یک عمرِ تباه ؟!
چه کسی ..
صد آستین از آواز
سوی اندوهِ نگاهِ من ،
- این چشمه ی بیچارگی انسان –
آویخته است ؟!
چه کسی همرهِ من خواهد خواند ...
نغمه ی رویشِ شادی به خیالِ فرزند ؟!
شعرِ فرخنده ی نانی ...
که بدستِ پدر افراشته شد !
چه کسی می بیند ...
آن بهارِ سر سبز
که به خطِ قلم یک شاعر ...
کودکی بر لب ِخود سوتکِ آزاد زنان ....
در افق یافته است !؟؟
چه کسی شادی را
همچون من می یابد ؟؟!
ترانه ای بسیار زیبا از باریش مانچو
اونوتمادیم فراموشت نکردم !
این ترانه را در عمق زندگیم دوست می دارم !
من دونیادا اولمایاندا
قارلار بوزلار اریه جک
یالان yalan دروغ
ترانه ای که پیشنهاد میکنم هرگز از دست ندهید !
ترانه ای بسیار زیبا و بله یاد ماندنی و چاودان از خواننده بسیار
بزرگ ترکیه جاندان ارچتین Candan Erçetin
در این آدرس میتوانید ترانه بسیار زیبای پارچالاندیم را نیز بشنوید !
اما...... یالان yalan
یکی از ترانه های جاندان بنام یالان yalan ، به دلیل ارتباطی که با یک سانحه رانندگی یافته
است، مورد توجهواقع شده و احساسات مردم را برانگیخت. کلیپ این ترانه اتوبوس شبانه ای
که جاندان نیز مسافر آن است را به تصویر کشیده است در سرتاسر کلیپ تصاویری از مسافران
اتوبوس که مشغول کارهای عادی هستند نشان داده می شود . او این ترانه را در تابستان سال
1997 اجرا کرد و حدود دو ماه بعد در روز 24 اکتبر همان سال اتوبوسی که بیشتر مسافران آن
دانشجویان دانشگاههای نیغده و قیصریه بودند در ساعت 10 شب با یک کامیون حامل مواد سوختی
تصادف کرده و هر دو وسیله نقلیه آتش می گیرند ودر این حادثه دلخراش 49 نفر زنده در آتش
می سوزند. معدودی از افراد که از این حادثه جان سالم بدر برده بودند عنوان نموده اند که دقایقی
قبل از تصادف رادیو این ترانه را پخش می کرد. پس از حادثه نیز در دفتر نیمه سوخته یکی از
دانشجویان که در این حادثه جان خود را از دست داده بود، مطالبی درباره مرگ نوشته شده و در
انتها اشعار این ترانه آورده شده بود، بدست آمد.
یالان yalan
Geri döndüren gördünmü geçmişi
تاکنون دیدی کسی گذشته را برگرداند ؟
Boşa soldurdun o nazlı gençliği
به تباهی افکندی آن جوانی نازنین را
Bir avuç toprak için yor kendini
برای یک وچب خاک گورت خودرا خسته میکنی
Dünyada ölümden başkası yalan
در دنیا هرچیزی جز مرگ دروغ است
Yalan başkası yalan
دروغ است و جز این دروغ هر چیزی دروغ است
Zaman kendine benzetmez herkesi
زمان هیچکس را به خودش شبیه نخواهد کرد !
Hesapsız açar baharlar pembeyi
بهار بی حساب به بار می آورد پنبه ها را
Açmadığın dalda sözün geçermi
فکر میکنی اگر بار نمیداد حرفت تو اثری داشت ؟
Dünyada ölümden başkası yalan
در دنیا هرچیزی جز مرگ دروغ است
Yalan başkası yalan
دروغ است و جز این دروغ هر چیزی دروغ است
Sitem etme haberi yok dağların
ستم نکن ! ببین که بی خبر است کوهها
Gözlerini ellerinle bağladın
ولی تو چشمها را هم بر دستانت دوخته ای
Faydası yok geç kalınmış figanın
ولی افسوس گذشته هم برایت بی فایده است
Dünyada ölümden başkası yalan
در دنیا هرچیزی جز مرگ دروغ است
Yalan başkası yalan
دروغ است و جز این دروغ هر چیزی دروغ است
کایاهان - آتین منی دنیزلره !
مرا به دریا ها بسپارید ! KAYAHAN
1391/12/3
امیرخیزی
دفتر : اشکی از رگ
ردیف : 15
بُغض
شعر ...
دررونقِ بیهودگیِ زندگیم
زنجیر شد !
واژه ...
در کوره ی سوزان و گدازنده ی احساس
- که در ذهنِ من و ذهنِ تو و عاشقِ خاموشِ زمین
ساخته است
تاریکی –
تبخیر شد !
زخمِ صد نغمه
که در عمقِ دلم در تپشِ پچ پچِ خود می چرخند ،
تکثیر شد ، ناسور شد !
ناله هایم ....
- که برای تو فقط شعر شدند -
همه در مغزِ دلت ریخت
و رویای تو را
تا به کرانها ی نگاهی به شبِ تار
که از چنبرِ بیدادِ زمان جوشیده ست ،
از خود دور ...
تبعید ِ هذیان کرد !
زندگی
زیبایی ...
شادی و عشق و شعور ...
همگی خاطره شد !
بُغض اما ....
همچنان تازه و تُرد است و صبور !
که کمین کرده میانِ دلِ من ،
یا دلِ تو ....
- مثل نوزادِ سحرگاه به بطنِ دل شب –
و به دستش چنگی
می نوازد همه نُتهای نهانِ اسرار
تا شکوفا ییِ فریاد به ابعادِ نگاهِ من و تو
گُل بدهد !
تا که لبخند
به آغوشِ لبانِ انسان
برگردد!