موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

رقص در چراغ قرمز !


 

 

1392/2/14


امیرخیزی


دفتر : شخم برذهن سوخته


ردیف : 1


رقص در چراغ قرمز  

 

 


روز که دزدیده شد


فراری دادم آفتاب را


در پستوی خانه


کنارِ خدا*


پنهان گشت و....


شعر سرود !


 


نور که دزدیده شد


فراری دادم قلبم را


در فانوسِ پستوی خانه


روشنی بخش


دیدگانِ خدا شد


تا خوانده شود...


شعرهای  آفتاب !

  



واینک....


مهتاب


نور


از شمعِ فانوسِ پستوی خانه ی من گرفته است 


و چشمکهای آسمان


دفترِ شعرِ آفتاب است


که خدای


بر زمین دکلمه میکند !


 


اما من ....


آه هایم


بر دستانِ افلیجِ جنگل می بارند


هنوز هم


و چشمانم


خیره بر گل های سرخ ،


که درگوشِ دخترِ گلفروشِ چراغ قرمز


بشارتِ سپیده را


ترانه میخوانند .


و دخترک


رقصِ خود را...


آغاز میکند !  

 


**********


خدای را در پستوی خانه پنهان باید کرد


( زنده یاد احمد شاملو )




 

 

آیا فراموشم کردی ؟ سزن آکسو Sezen Aksu Unuttun mu Beni

 

 

قبلا این ترانه را مطلب کرده ام . در آدرس زیر :

 

http://mujan.blogsky.com/1390/06/30/post-64/

 

در آن مطلب از احساسات خودم نوشته و ترجمه این ترانه را هم برای اولین بار در

 

 همان صفحه انجام داده ام .

 

ولی طبق معمول ....

 

همه چیز آن صفحه خراب شده و تنها چند نوشته مانده است و بس !

 

اما هر بار که این ترانه را میخواهم بشنوم..دوست دارم که کلیپ بسیار بسیار زیبای آن

 

 را هم نگاه کنیم که شخصا هرگز هم سیر نمیشوم از دیدن آن . 

 

 

 

 

امروز این کلیپ را به اشتراک گذاشته ام . پیشنهاد میکنم که حتما و حتما آن را دانلود

 

 کرده و بارها و بارها آن را ببینید زیرا هر حرکت در هر نمای این فیلم یک زندگی را 

 

در خود جای داده است . در این کلیپ هیچ حرکتی را به شکل تصادفی و بدون اندیشه ای

 

 در ورایش نخواهید یافت . و فضای سیاه و سفیدش بر جلوه آن بسیار زیبایی دمیده است .

 

شکل میمیک چهره سزن آکسو در حال خواندن است که  مانند یک هنرپیشه تئاتر نشان 

 

میدهد او چگونه احساسش را در بیان است . این حرکات چهره سزن آکسو  به دلیل 

 

تصاویر کلوز آپ فراوان چهره وی در این کلیپ کاملا بارز است .

 

شاید که به نظر خودم این بهترین کلیپی ست که از یک ترانه دیده ام .

 

 Sezen Aksu Unuttun mu Beni

 

 آیا فراموشم کردی ؟ سزن آکسو

 

 شعرو موزیک : سزن آکسو

 

 

 

 

 

 Unuttun mu beni, her şeyimi

 

آیا فراموشم کردی ؟ همه چیزم را ؟

 

Sildin mi bütün izlerimi

 

آیا همه آثارم را پاک کردی ؟

 

Hiç düşmedim mi aklına

 

آیا هرگز به فکر من افتادی ؟

 

Hiç çalmadı mı o şarkı

 

آیا آن ترانه هرگز خوانده نشد ؟

 

O sahil, o ev, o ada

 

آن ساحل ، آن خانه ، آن جزیره

 

O kırlangıç da küs mü bana

 

آیا هضم این موضوع هم جرم است برای من ؟

 

Sanırdım ki aşklar ancak filmlerde böyle

 

فکر میکردم که عشق فقط در فیلمها چنین سرنوشتی می یابد

 

Ben hl dolaşıyorum avare

 

من هنوزهم می گردم آواره وار

 

Hani görsen,enikonu divane

 

خواهی دید مرا در وضعی دیوانه وار

 

Ne yaptıysam olmadı, ne care

 

همه کارهایم بی سر انجام بود . نشد . چاره چیست ؟

 

Unutamadım, gitti

 

 نتوانستم فراموشش کنم . رفت .

 

Ey aşk neredesin şimdi

 

ای عشق ! تو کجا هستی الان ؟

 

Sen de mi terk ettin beni

 

تو هم منو ترکم کردی ؟؟

 

Ne hata ettiysem, affet

 

هر گناهی که کرده ام بر من ببخش

 

Büyüklük sende kalsın, e mi

 

بگذار بزرگی برای تو بماند . اینطور نیست ؟

 

Sen de olmazsan eğer, batar artık bu gemi

 

تو هم اگر نباشی دیگر ..این کشتی کاملاغرق خواهد شد

 

Unuttun mu beni, her şeyimi

 

آیا فراموشم کردی ؟؟ همه چیزم را ؟؟

 

Sildin mi bütün izlerimi

 

آیا همه آثارم را پاک کردی ؟؟

 

  آدرس دانلود همین کلیپ :

 

http://www.miyanali.com/vid/518681466522251687130827.flv?start=undefined

 

 

حسادت !





دیشب 

چشمهایم 

آرام ... 

در گوشم نالیدندکه : 

آهای ! 

خبر داری آن ابر ... 

بر تو حسادت میکند !؟ 

و من پنجره را که باز کردم ... 

باران ... 

آمد و تمام اشکهایم را .... 

دزدید !! 

( علیرضا امیرخیزی ) 



اپرای کورغلو - اجرای کامل


وقتی از موسیقی سخن می گوییم ...


زمانی که از موسیقی آذربایجانی حرف میزنیم ...


باید که به الگوی شکوه این موسیقی نیز بپردازیم !!


با شکوهترین نمونه موسیقی آذربایجان ...


اپرای کوراوغلو


 


قبلا در مطلبی به آدرس :


http://www.mujan.blogsky.com/1390/06/13/post-46/


بخشی از اپرای کوراغلو را مطلب کرده بودم .


اما طبق معمول ، پس از مدتی تمامی فایلهای تصویری و نیز صوتی آن صفحه از کار افتاد !

بنابر این تصمیم گرفتم که این اپرا را به شکل کامل آن ، یک مطلب کنم . زیرا متاسفانه


اپرای کوراغلو 


به شکل کامل آن ، در اینترنت  بسیار کمیاب و شاید نایاب دیده میشود .


در وهله اول نیز تصمیم داشتم که این اپرا را علاوه بر شکل صوتی MP3 آن ، به شکل تصویری نیز


در اینجا قرار بدهم . بدین معنی که فیلمی را که از اجرای آن در سالن نمایش گرفته شده را نیز در اینجا


داشته باشیم . اما به دلیل وجود رقص بانوان در میانه های آن ، و احتمالا مشکلاتی از 


پس آن دامنمطلب رامیگرفت ، ...پس از خیر آن گذشتم ! 


هر چند که پیه مصیبتهای حدود 700-800 مگابابت آپلود را هم به تن مالیده باشم !



در اینجا فایل صوتی آن را به همراه کتاب متن این اپرا به زبان ترکی و نیز ترجمه


فارسی آن راخواهیم داشت  !


البته در این کتاب علاوه بر متن اپرا ، خلاصه داستان کوراوغلو به همراه شعری زیبا 


از حسین منزوی و اطلاعاتی دیگر نیز دیده میشود .


بنابراین پیش از هر چیز کتاب را از این آدرس دانلود کنید :


 دانلود کتاب متن اپرای کوراوغلو به همراه ترجمه : در حدود 1 مگا بایت

http://s4.picofile.com/file/7732887090/%D8%A7%D9%BE%D8%B1%D8%A7%DB%8C

_%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%88%D8%BA%D9%84%D9%88.pdf.html 



اپرای کوراوغلو بی شک شاهکار بلا منازع موسیقی آذربایجان است . این اپرا که 


اجراهای مختلف آن همیشه زیباییهای آنرا به همراه داشته توسط استاد موسیقی آذربایجان 


ئوزه ئیر حاجی بیگف


درسال 1938 برای اولین همه نگاهها را معطوف خود کرد .این اپرا  در ۵ پرده  ساخته 


شده‌است. و اشعار آن  توسط محمد سعید اردوبادی نوشته‌شده‌است.در سال ۱۹۳۸ با 


نمایش در جشنواره دهه هنرهای آذربایجان در مسکو مورد توجه قرار گرفت که در آن


اجرا استالین نیز حضور داشت.

    مشهورترین اجرای اپرای کوراوغلو   با هنرمندی لطفیار ایمانف در نقش


کوراوغلودر 5 پرده و 146 دقیقه تنظیم شده بود . اجرای زیبای دیگر توسط خواننده


 بزرگ آذربایجان بولبول نیز همیشه به یاد ماندنی ست .  



 نویسنده اپرا : ئوزه ییر حاجی بیگف 


 نویسنده اشعار : محمد سعید اردوبادی 


نقش آفرینان :


کوراوغلو ( روشن ) : لوطفیار ایمانف


آلی ( علی ) : مورسل بدیرف


نیگار ( نگار ) : فیدان قاسم اوا


حسن خان :  فائیق مصطفایف


احسان پاشا : کاظیم ممدوف 


کچل حمزه : قریدون مهدی اف


دختر خواننده ( رامشگر ) : رومیا کریم اوا 


کارگردانی صحنه : فریدون صفر اف



   دانلود فایل mp3 کامل اپرای کوراوغلو  :  حجم فایل 69 مگا بایت


 http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://mujan.persiangig.com/audio/koroglu.mp3


  مدت زمان اپرا : 146 دقیقه 



  اما پیشنهاد میکنم که این اپرا را همراه با دیدن متن آن از کتاب به شکل کامل گوش 


کرده و شکوه موسیقی را در ذهن خود جاودانه کنید .



 و در پایان ...


برای اینکه از شکل اجرای این اپرا نیز تا حدودی شناخت پیدا کنیم ...


بخشی از فیلم آن را نیز می بینیم .

                                

 

 

 

    

  آدرس دانلود این قسمت از اپرای کوراوغلو : حجم 18/6 مگا بایت   


   http://www.miyanali.com/vid/20378572449533109961388.flv?start=undefined 

 

 

 

   شاید برسد روزی که من در اینترنت نباشم .


  ولی بلاشک ، این مطلب یکی از یادگارهای من برای سروران و عزیزانم خواهد بود !



درد دل !


 


گاهی ارتباطات آنچنان در هم میروند که باعث برداشتهایی متفاوت از هر 

طرف میشوند ! 

ولی آنچه که هست .... 

اساس باید که بر دیدن شایستگی ها باشد ! 

شایستگی در طرف مقابل ! 

همین !



نقطه ضعف !


 

1392/1/21


علیرضا امیرخیزی


دفتر   :  اشکی از رگ


ردیف : 17


نقطه ی ضعف




آشیل ...(1)


پاشنه هایم را دزدید !


میگفت :


برای جاودانه کردنِ عشق ،


باید که آنرا


وقفِ پاریس  کند ! (2)

 


اسفندیار ...(3)


چشمهایم را گرفت  !


میگفت :


- کمک کن ای مرد !


نمی بینی  که بر کوهِ قاف سالوس می بارد !؟؟ -

 


اسپارتاکوس...


چون نسیم  در گوشم وزید :


- آهاااای برده .....!!


( او به من چنین گفت !! )


کلاغی که از جُلجُتّا می آمد ...(4)


مغزِ زبانِ تو را


غذای کرمهایی کرده است ،


که برجمجمه ی  شهیدانم


در راه کاپوا  آشیان کرده اند ! - (5)

 


زندگی ...


هنوز هم کج میرود !


او مشغولِ خاراندنِ تنِ من است


اما می داند ...


این فکرِ من است که سخت می خارد !


 

مادر،


اما هرگز بر پیراهنم جیب ندوخت !


اوهم


میدانست


که من نقطه ی ضعفِ تاریخم !

 


ولی اینک .....


این منم .... من !!!


که پاشنه و چشمها را با ققنوس شریک میشوم ... (6)


و دستهای به زنجیر فروخته ام را


چون پرچمِ گرسنگی


بر قلعه ی شغالانِ مغزخوار می افرازم ...


تا زخمهای انسان را


مرهمی


از جنسِ شعور نَهَم !


و در میان نوحه ی عزای مرگِ خود ...


دف و تار بزنم ....


و فرزندم  بر شادیهایش


برقصد !


وخورشید ....


جوانه هایش را


بر گیسوانِ دخترکان بیاویزد  !


و عشق بر گونه های تو بخندد


و سرخی لبانت


بوسه را


به  آزادی رسانَد !


و فرزندِ انسان بداند


که او ...


هنوزهم انسان است !


***********


(1)    آشیل  Achilles= قهرمان اساطیری یونان و رویین تن افسانه ای  که نقطه ی ضعف و مرگش در پاشنه ی پایش بود .  درهنگامی که نوزاد بود، مادرش  او را ازدو پاشنه اش گرفته و وارد چشمه ای کرد  که وی را رویین تن و فنا ناپذیرمیکرد . در نتیجه آب به  پاشنه هایش نخورد و از این نقطه آسیب پذیر شد !
" آشیل " در جنگ" تروا " با تیری که " پاریس " بر پاشنه اش نشاند ، کشته شد .

(2)    پاریس = فرزند پادشاه " تروا " که زیباترین مردها لقب داشت و به دنبال زیباترین زنان جهان بود . پس " هلن " ملکه " اسپارت " را دزدید و کشورش را بدین شکل به جنگ  و نابودی کشاند ! و بدین ترتیب ، یک سرزمین ، فدای یک عشق جاودان شد !


(3)    اسفندیار = پسر " گشتاسب " و قهرمان  رویین تن و اسطوره ی فنا ناپذیر ایرانی است ! او در چشمه ی فنا ناپذیری ، چشمانش را بست و بدین شکل آب  بدانها نرسیده و از ناحیه چشم آسیب پذیر شد ." رستم " بواسطه راهنمایی " سیمرغ " که در کوه " قاف " بود ، تیری دو شاخ  بر چشمانش نشانده و او را کشت

(4)    جُلجُتّا = تپه ای در بیرون بیت المقدس که مسیح را در آنجا  به صلیب کشیدند !

(5)    راه کاپوا = جاده ای بود که 15 هزار نفر از بردگان را پس از شکست قیام اسپارتاکوس ( قیام بردگان ) در سرتاسر طول آن به صلیب کشیده و در معرض دید همگانی قرار دادند  !

(6)    ققنوس Phoenix  =  پرنده مقدس افسانه ای که جفت ندارد .اما هنگام مرگ بر روی تلی از  هیزمها نشسته و  بال میزند  و آواز میخواند و سپس با منقارش آتش افروخته  و خود را در آن می سوزد وآنگاه  از سوختنش تخمی پدید می آید  ولی آن هم می سوزد و خاکستر میشود و از این خاکستراست که  ققنوسی دیگر متولد میشود !

عمق خیال !

 


از یک غزل مشترک که در 11 اسفند سال 1390 در سایت آوای دل منتشر شد و

بنده فقط همین یک بیت را در آن سهیم بودم !

 

  

 

دو فیلم با یک بلیط !

 

1392/1/11

امیرخیزی

دفتر : بیت محزون

ردیف : 3

دو فیلم با یک بلیط

 

 
از همانروز که زاینده مرا مادر بود

مرگ مطلوب در آغوش توهم در سر بود


 

غمزه ات مرگ بر ایمان من آرد زیرا

عقل در مغزِ دل وُ عشق تو در باور بود .


 

دل من سوخت میان دلِ خورشید دلت

آتش افروختنت دیده و چشمم تر بود


 

 نسخ در سیرت تو ، رنگ به صورت بخشد

چشم تو ، روح مرا کالبد و بستر بود


 

مرگ من کو ؟ به خلق توشود جان گیرم ؟  

ذهن من با نگهت همیشه همبستر بود


 

تا دگر باره مرا خلق کنی ، همچون شعر

آنچنان کز ازل و خلق حیات ازبر بود


 

پس به آن شکل که دلخواه توشد ، خلقم کن

جنس من شمش طلا ، روح توهم زرگر بود


 

عشق تو، مکتب هر زاهد را سوخته است

کی تواند که بگوید چو منی کافر بود !؟


 

 آه از این عمر، که با حسرت تو گشت هدر

مانده در پشت امیرخیز، دو صد خنجر بود !
 
*******

هزار خنجر

آبستنِ مرگ عمرِبی نصیب من بودند ...

و هزار آغوش

مرا به سورِ زخمهای خود

نشانده اند !

و اینک ...

رویاهایم به باور نشسته اند

وآغوشِ تو

مرگ مرا میخواند .

و حسرتِ تمامیتِ عمرم...

آفرینش از تو را !

آاااه ...

ای کاش

سینه ات گورِ سپید بختیِ من بود

و تناسخ ...

در بازوانِ تو

مرا شکلی نوین میداد ..

از گوشه ی منظرِ چشمان تو !

آنگونه که ....

تو میخواهی !

ای آفریدگارِ منِ دگرباره!

 

نوروز و شکیلا !

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت 
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش 
اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام

نوروزتان پیروز باد !




باز دسته بهار کشید روی نازه زمونه
نوروز اومد و گل اومد و نرگس و پونه
باز صدای بلبل همه جا ، فضا رو پر کرد
باز شادی شده از خمه هر کوچه رونه

صد سال به از تمام سال های زمونه
این بهار براتون باشه شاد و عاشقونه 
این بهار براتون باشه شاد و عاشقونه
صد سال به از این سال ها ، صد روز به از این روزها
هر روز به از دیروز ، نوروز شما پیروز ، نوروز شما پیروز

پر باشه دوباره عطر سنبل توی خونه
اون یار عزیز بیاد همون یکی یه دونه
صد روز به از تمام روزهای گذشته
این روز واسه آشتی باشه بهترین بهونه
صد سال به از این سال ها ، صد روز به از این روزها
هر روز به از دیروز ، نوروز شما پیروز ، نوروز شما پیروز

باز دسته بهار کشید روی نازه زمونه
نوروز اومد و گل اومد و نرگس و پونه
باز صدای بلبل همه جا ، فضا رو پر کرد
باز شادی شده از خمه هر کوچه رونه

صد سال به از تمام سال های زمونه
این بهار براتون باشه شاد و عاشقونه 
این بهار براتون باشه شاد و عاشقونه
صد سال به از این سال ها ، صد روز به از این روزها 
هر روز به از دیروز ، نوروز شما پیروز
صد سال به از این سال ها ، صد روز به از این روزها
هر روز به از دیروز ، نوروز شما پیروز ، نوروز شما پیروز



آخرین ارسالی بنده در سال 91 - آذربایجان با صدای لوطفیار ایمانف


آخرین ارسالی بنده در سال 1391 را با ترانه و صدای بی نظیر استاد بزرگ اپرا


 و ترانه خوانی آذربایجان لوطفیار ایمانف به پایان برده و برای همه اساتید و 


سروران و عزیزانم در هرجای جهان  آرزوی شادی و سلامت و عزت دارم .



سلامی شاهین و بورجو گونش - من فقط عاشق یک زن بوده ام !


آه که این ترانه را چقدر دوست دارم !






Sen uyurken
آنگاه که تو در خواب هستی
Hasretin dökülür gecelerden 
حسرت تو از تمامیت شب می بارد 
Sokaklara 
بر سطح خیابانها
Gelir yüreğime çöker 
و آنگاه برگشته و در دلم تلنبار میشود!

Her gün başka bir pencerede 
هر روز از یک پنجره ای دیگر 
Sensizliğim yollarına bakar 
جای خالی تو در من ، جاده ها را می پاید 
Ve boynunu büker 
و بعد سرش را بر شانه ها خم میکند !

Ben bir tek adam (kadın) sevdim 
من ... فقط عاشق یک زن ( مرد ) بوده ام در عمرم
O da sensin, o da sensin 
و آنهم تویی ، آنهم تویی
Ben bir tek sende yandım 
من... فقط در تو سوختم 
Alevlendim, delilendim 
در تو شعله ور گشتم ، دیوانه شدم !

Ben bu sevdayı 
من ...این عشق را 
Yemin bildim, söz bildim 
سوگند فرض کرده ام ، قول شرف فرض کرده ام 
Ben bu sevdayı kutsal bildim
من ....این عشق را ...تقدیس بخشیده ام !




عالیم و فرغانه و اوج هنر خوانندگی ! شاهکار ترانه خوانی !


متن این ترانه را پیاده و ترجمه نمیکنم !!!

زیرا دوست دارم که دوستان بیش از هر چیز به هنر خوانندگی این پدر و دختر دقت و توجه بفرمایند !!

این اجرا ، شاهکاری بی نظیر در ترانه خوانی است !!

و توصیه میکنم که حتما این اجرا را کامل ببینید !! 





ترانه آ بولبول - النارا عبدالله اوا !


ترانه آ بولبول - النارا عبدالله یوا !





گور نئچه واقت دیر گوزوم یولدادیر آ بوبلبول
ببین که دیروقتی ست چشمانم براه است ای بلبل

یاردان خبر وئرمنه هاردادیر آبولبول 
از یار خبر رسان به من ای بلبل

سویله آونا گوزله ئیر سوگیلین آبولبول
بهش بگو ، یار منتظرتوست

حسرتیوه دوزمه ئیر سوگیلین 
توان باقی ماندن به حسرت در یارت دگر نیست 

( گل همدم اول بیر منه آبولبول آبولبول
دیگر بیا و همدم خودم باش ای بلبل

عالم اولوب سیر منه آبولبول
دنیا شده رمز و راز هستیم ای بلبل

بولبولوم ، بولبولوم ، ئوز گولوم بولبولوم 
بلبلم ، بلبلم ، گل خودم ، بلبلم 

بولبولوم ، بولبولوم ، همدم اول بولبولوم 
بلبلم ، بلبلم ، همدمم شو بلبلم ) A


او گلسه بیر ، یاز گلر عمرومه آبولبول 
اگر بیاد ، بهار میاد به عمرم ای بلبل

شیوه گلر ناز گلز عمرومه آبولبول 
عشوه میاد و ناز میاد به عمرم ای بلبل

سانکی گلر بیر هوس کونلومه
آخ که ببین هوس میاد به قبلم 

نغمه گلر ساز گلر عومرومه
نغمه میاد، با ساز و آواز هم میاد به عمرم

( تکرار A ) 

ئورگیمی چالدی نه دن آبولبول ؟
قلب مرا چرا ربود ای بلبل ؟

سئوینچی می آلدی نه دن آبولبول ؟
شادی چرا از من گرفت ای بلبل ؟

سوئله یردی سن سیز بیر آن دوزمه رم 
همش میگفت بی تو هر آن می میرم 

سوز وئرسه ده گلمدی هیچ آبولبول 
به قول خود وفا نکرد ای بلبل

( تکرار A ) 



تک گویی فوق العاده بهروز وثوقی در فیلم با شکوه سوته دلان !


این تک گویی بی نظیر را اصلا از دست ندهید !! 





 پنزر خنزر. توپ داغونم نمیکُنه. چشِ شیطون کر، توپِ توپم.

این مال و منال مفتی، همچی هلو برو تو گلو گیر نیومد، حاصلِ یه عمر جوبگردیه.
آقامون ظروفچی بود، خودمون شدیم جوبچی، جوبچی. آقا مجیدِ ظروفچیِ جوبچی.

هههههههه! میخِ زنگزده، زنجیلِ [زنجیر] زنگزده، تارزانِ زنگزده، ساعتِ زنگزده. (حواستو ضرب کُن، جمع کُن! حواستو ضرب کُن، جمع کُن!) ساعتِ زنگزده دیگه زنگ نمیزنه، چون زنگاشو زده.

داداش حبیب! ما داداشیم، از یه خمیریم، اما تنورمون علیحده اس. تنورِ شما عقدی بود، مالِ ما تیغهای ـ صیغهای. کلّه شماها شد عینهو نون تافتون، گرد و تُلمبه قلمبه، کلّه ما شد عینهو نون سنگک. (خوب شد که بربری نشدیم.)

آقا مجید! تافتونیا، اونطرفیا، اونوریا، همونایی که بعد از چلّه آقات تو رو انداختن تو این اتاق یهدری، همۀ این ثروتو ضبط میکنن.

داداش حبیبم یه نفره تو اونا. غُربتییا یه لشگرن. جَخ سرِ داداش حبیبم مثل اونا تافونیه، نه سنگکی. با اونا تنییه، با من ناتنییه. با من ناتنییه، با اونا تنییه. ناتن تنتنییه، تنتن تنییه، ناتنتنییه، ناتنتنی، ناتنتنی، دنگ. . .

آقا مجید! اگر غُربتییا برگشتن گفتن: جوبچی، لجن جمعکُنه. بگو: دامادتون که دواتچییه، لیقۀ دوات جمع میکنه. و از اینم بدترِ آدمِ دورغگو دشمنِ خداست.

ایوای که چقدر دشمن داری خدا! دوستاتم که مائیم، یه مُشت عاجزِ علیلِ ناقص عقل، که در حقّشون دشمنی کردی.


نگاه کن ! فروغ فرخزاد - خسرو شکیبایی - جهان !

KKKKK





نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود!


اشک بهار



1391/12/21


امیرخیزی


دفتر    :  اشکی از رگ


ردیف  :  16


اشکِ بهار

 

 


سالِ غم ،


فصلِ حزین !


عید و  بهاری که دگر دلکش نیست ..


دوره ی تابشِ  بی حاصلی  و قحط رسید !


آهِ تو ...


خنده ی چون گریه ی تو ...


قلبِ یخ


پرده ی احساس درید !


درد من ...


رنج من و ناله ی هر لحظه ی  بیهودگیم ...


واژه در شعرشد و...


شیشه ی انکارِسحرگاه شکست ...


تا قلم گل بدهد !


خنده ،  پرواز  گشاید ..


و گلویم شود آزاد زِ بغض !


آااای مردم ....!


چه کسی همرهِ من


پرچمِ لبخند برافراشته است ؟!


چه کسی...


اسبِ امید زین کرده


بر سرِ غم تاخته است ؟!


چه کسی ...


اشکِ بهارش شده  سرمایه ی  یک عمرِ تباه ؟!


چه کسی ..


صد آستین  از آواز


سوی اندوهِ نگاهِ من ،


-         این چشمه ی بیچارگی انسان –


آویخته است  ؟!


چه کسی همرهِ من خواهد  خواند ...


نغمه ی رویشِ شادی به خیالِ فرزند ؟!


شعرِ فرخنده ی  نانی ...


که بدستِ پدر افراشته شد !


چه کسی می بیند ...


آن بهارِ سر سبز


که به خطِ  قلم یک  شاعر ...


کودکی بر لب ِخود سوتکِ آزاد زنان ....


در افق یافته است !؟؟


چه کسی شادی را


همچون من  می یابد ؟؟!




اونوتمادیم - باریش مانچو !

 

ترانه ای بسیار زیبا از باریش مانچو 


 اونوتمادیم   فراموشت نکردم  !




Dün yine yapayalnız dolaştım yollarda 

دیروز بازهم تک و تنها جاده ها را میگشتم 

Yağmurlarda ıslanan bomboş sokaklarda 

خیابانهای خالی و خیس باران

Gözlerimde yaş kalbimde sızı unutmadım seni 

اشک در چشمانم و ناله های قلبم ! اما نتوانستم فراموشت کنم

Unutamadım unutamadım ne olur anla beni 

نتوانستم فراموشت کنم ! نتوانستم ! کاش درکم کنی !

Unutmak kolay demiştin alışırsın demiştin 

میگفتی سهل باشد که فراموشت کنم! میگفتی اما آتش خواهم گرفت !

Öyleyse sen unut beni yeter ki benden isteme 

اگر اینقدر ساده است ، پس تو بیا و فراموشم کن ! ولی از من نخواه آن را !

Gözlerimde yaş kalbimde sızı unutmadım seni

اشک در چشمانم و ناله های قلبم ! اما نتوانستم فراموشت کنم

Unutamadım unutamadım ne olur anla beni 

نتوانستم فراموشت کنم ! نتوانستم ! کاش درکم کنی !

Yıllar ikimizden de çok şeyler götürmüş 

ببین که سالهای رفته از هر دوی ما بسیار چیزها گرفته است !

Sen yeni yuva kurarken beni paramparça bölmüş 

زمانی که تو برای خود لانه ی تازه میساختی ، مرا تکه تکه میکرد !

Gözlerimde yaş kalbimde sızı unutmadım seni 

اشک در چشمانم و ناله های قلبم ! اما نتوانستم فراموشت کنم

Unutamadım unutamadım ne olur anla beni 

نتوانستم فراموشت کنم ! نتوانستم ! کاش درکم کنی !

Unutmak kolay demiştin alışırsın demiştin 

میگفتی سهل باشد که فراموشت کنم! میگفتی اما آتش خواهم گرفت !

Öyleyse sen unut beni yeter ki benden isteme 

اگر اینقدر ساده است ، پس تو بیا و فراموشم کن ! ولی از من نخواه آن را !

Gözlerimde yaş kalbimde sızı unutmadım seni 

اشک در چشمانم و ناله های قلبم ! اما نتوانستم فراموشت کنم

Unutamadım unutamadım ne olur anla beni 

نتوانستم فراموشت کنم ! نتوانستم ! کاش درکم کنی !






من دونیادا اولمایاندا - بابا میرزایف

 

  این ترانه را در عمق زندگیم دوست می دارم ! 


من دونیادا اولمایاندا


آنگاه که من دیگر در این دنیا نباشم !





   قارلار بوزلار اریه جک


برف و یخ دنیا همه آب خواهند شد 

چوللر یاشیل دون گیه جک

دشت و دمن پیرهن سبزش را خواهد پوشید 

بیر شاعیر ده منیم کیمی

وبار دیگر یک همچو من شاعری 

ئوز یوردونا سوز دیه جک

برای سرزمینش شعر خواهد سرود 

من دونیادا اولمایاندا

آنگاه که من دیگر در این دنیا نباشم !

قلبیم ده بیر خوش اینتیظار

در قلبم من یک انتظار دلنشین 

خیالیمدا ایشیق باهار 

و در خیالم بهار روشنایی

گله جگین ویصالی لا 

آه که برای وصال آینده ی خوش 

چالیشاجاق بو اینسانلار

این انسانها تلاش خواهند کرد 

من دونیادا اولمایاندا

آنگاه که من دیگر در این دنیا نباشم !

کونلوم آیا ، گونه سیرداش 

ببین که این قلب من همراز ماه و آفتاب است 

آغاردی ساچ ، چوخالدی یاش 

آه که موها سپید گشت و سن بالا رفت 

بیرجه کلمه ، بیر سوزوم 

آه .....یک کلمه ام ، یک شعر من 

ئورک لرده قالی دی کاش

ای کاش در قلبها جاودانه می ماند

من دونیادا اولمایاندا

آنگاه که من دیگر در این دنیا نباشم !



یالان ( دروغ ) - جاندان ارچتین


یالان yalan  دروغ 


ترانه ای که پیشنهاد میکنم هرگز از دست ندهید !



ترانه ای بسیار زیبا و بله یاد ماندنی و چاودان از خواننده بسیار


 بزرگ ترکیه  جاندان ارچتین  Candan Erçetin


     

جاندان ارچتین  Candan Erçetin  را قبلا در این مطلب معرفی کرده ام 


در این آدرس میتوانید  ترانه بسیار زیبای پارچالاندیم را نیز  بشنوید !



اما...... یالان yalan

یکی از ترانه های جاندان بنام یالان yalan ، به دلیل ارتباطی که با یک سانحه رانندگی یافته

است، مورد توجهواقع شده و احساسات مردم را برانگیخت. کلیپ این ترانه اتوبوس شبانه ای

که جاندان نیز مسافر آن است را به تصویر کشیده است در سرتاسر کلیپ تصاویری از مسافران

اتوبوس که مشغول کارهای عادی هستند نشان داده می شود . او این ترانه را در تابستان سال

1997 اجرا کرد و حدود دو ماه بعد در روز 24 اکتبر همان سال اتوبوسی که بیشتر مسافران آن

دانشجویان دانشگاههای نیغده و قیصریه بودند در ساعت 10 شب با یک کامیون حامل مواد سوختی

تصادف کرده و هر دو وسیله نقلیه آتش می گیرند ودر این حادثه دلخراش 49 نفر زنده در آتش

می سوزند. معدودی از افراد که از این حادثه جان سالم بدر برده بودند عنوان نموده اند که دقایقی

قبل از تصادف رادیو این ترانه را پخش می کرد. پس از حادثه نیز در دفتر نیمه سوخته یکی از

دانشجویان که در این حادثه جان خود را از دست داده بود، مطالبی درباره مرگ نوشته شده و در

انتها اشعار این ترانه آورده شده بود، بدست آمد.



یالان yalan






Geri döndüren gördünmü geçmişi 


تاکنون دیدی کسی گذشته را برگرداند ؟


Boşa soldurdun o nazlı gençliği 


به تباهی افکندی آن جوانی نازنین را 


Bir avuç toprak için yor kendini


برای یک وچب خاک گورت خودرا خسته میکنی 


Dünyada ölümden başkası yalan


در دنیا هرچیزی جز مرگ دروغ است 


Yalan başkası yalan


دروغ است و جز این دروغ هر چیزی دروغ است 


Zaman kendine benzetmez herkesi


زمان هیچکس را به خودش شبیه نخواهد کرد !


Hesapsız açar baharlar pembeyi


بهار بی حساب به بار می آورد پنبه ها را 


Açmadığın dalda sözün geçermi


فکر میکنی اگر بار نمیداد حرفت تو اثری داشت ؟


Dünyada ölümden başkası yalan


در دنیا هرچیزی جز مرگ دروغ است 


Yalan başkası yalan


دروغ است و جز این دروغ هر چیزی دروغ است 


Sitem etme haberi yok dağların


ستم  نکن ! ببین که بی خبر است کوهها


Gözlerini ellerinle bağladın


ولی تو چشمها را هم بر دستانت دوخته ای


Faydası yok geç kalınmış figanın


ولی افسوس گذشته هم برایت بی فایده است 


Dünyada ölümden başkası yalan


در دنیا هرچیزی جز مرگ دروغ است


Yalan başkası yalan


دروغ است و جز این دروغ هر چیزی دروغ است 





کایاهان - آتین منی دنیزلره ! kayahan



   کایاهان - آتین منی دنیزلره ! 


مرا به دریا ها بسپارید !   KAYAHAN





 

Çok sevmiştim çok 

بسیار عشق ورزیده ام ، بسیار 

Gitti artık yok 

اما دیگه تمام شد و رفت 

işte bu halim 

و این است حال امروزم

Mecburen sarhoş 

مجبور شده ام برای دائم الخمری 

Aaa...Atın beni denizlere

مرا به دریا ها بسپارید

Yalan dünya size kalsın 

دنیای دروغین از آن شماها باد 

Ayrılmam sevgilimden 

از عشق خودم جدا نخواهم شد 

Bir daha sevemem ben 

بار دیگر نخواهم توانست عاشق بشوم !

Kolay mı kolay mı sevda bu kolay mı 

ساده که نیست ! ساده که نیست ! مگر عشق نیست ؟!

Yaşandı yıllarca roman gibi 

زندگی کردم تمام عمر مثل افسانه ها

Gözlerim yollarda geçti bir gün daha 

چشمانم یک بار دیگر به راهها خیره ماند 

Ağlamak geliyor içimden 

گریه ام می آید از اعماقم ! 

Aaa...Atın beni denizlere

مرا به دریا ها بسپارید !




بغض !



1391/12/3


امیرخیزی


دفتر    :  اشکی از رگ


ردیف  :  15


بُغض

 

 


شعر ...


دررونقِ  بیهودگیِ  زندگیم


زنجیر شد !

 


واژه ...


در کوره ی سوزان و گدازنده ی احساس


-         که در ذهنِ من و ذهنِ تو و عاشقِ خاموشِ زمین  


ساخته  است


 تاریکی  


تبخیر شد !

 


زخمِ صد نغمه


که در عمقِ دلم در تپشِ پچ پچِ خود می چرخند ،


تکثیر شد ، ناسور شد !

 


ناله هایم ....


- که برای تو فقط شعر شدند -


همه در مغزِ دلت ریخت


و رویای تو را


تا به کرانها ی نگاهی به شبِ تار


که از چنبرِ بیدادِ زمان  جوشیده ست  ،


از خود دور ...


تبعید ِ هذیان کرد !

 


زندگی


زیبایی ...


شادی  و عشق و شعور ...


همگی خاطره شد !

 


بُغض  اما ....


همچنان  تازه و تُرد است و صبور !


که کمین کرده میانِ دلِ من ،


یا دلِ تو ....


-         مثل نوزادِ سحرگاه به  بطنِ دل شب –


و به دستش چنگی


می نوازد همه نُتهای نهانِ اسرار


تا شکوفا ییِ فریاد به ابعادِ  نگاهِ من و تو


 گُل بدهد  !


تا که لبخند


به آغوشِ لبانِ انسان


برگردد!