موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

حال او ، حال من !


1391/10/20

امیرخیزی

دفتر : اشکی از رگ

ردیف : 14

حال او ، حال من !



از کسی نمی پرسم

حالت چگونه است ؟!

پلکهایم

دلتنگیهایش را درو میکند

و سرِ آستینهایم

خیسِ اشکِ عصیان های ناکامِ اوست !

 


از کسی نمی پرسم

کوله بارت چیست ؟!

گرسنگیم

هوسهایش را فرو می بلعد

و چینه دانم  

رنگین کمانی از جنسِ غمهای  اوست !

 


از کسی نمی پرسم

نامت چیست ؟!

نگاهم

سرگشتگیش را رسم میکند

و شناسنامه ام

خط کشیِ معوجِ خِلطِ دردهای اوست  !

 


از کسی نمیپرسم

برای چه میخندی ؟!

حسرتهایم

ناگزیرش را رنگ می کند

وصورتکهایم

همه آغوش گشاده بر چینشِ احساسات اوست !

 


از احوال کسی هیچ نمی پرسم...

و تو نیزهیچ مپرس !

......

آه های داغ رنگِ من

تمامیتِ زندگی او را

نقشی از "ها " میکند

بر شیشه ی سردِ خستگی زمین!

و من

در رختخوابِ پَر ِرنجهای او

نرم نرم میمیرم !

وآنگاه ...

تو در لباسِ ناهشیاری من

ادامه خواهی داد ...

در زندگی ،

قطره ، قطره .....

مردن را !

 


 

نظرات 1 + ارسال نظر
سید علیرضا رئیسی یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 http://kashkoolraeesi.mihanblog.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد