موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

زایش


1391/7/11

امیرخیزی

دفتر : اشکی از رگ 

ردیف : 12

زایش




همه جا تاریک است ...

زیرا...

چشمانِ بسته ام هنوز

درشرقی ترین نقطه ی ذهن

باز مانده است !

آنجا که ..

غروبِ خورشید را 

بر تیرکِ چراغ گازی

جاودانه کرده ام !


همه جا تاریک است ...

زیرا مهتاب 

هنوز در تپشِ خود است ...

خارج از ذهنِ من  ....

در انعکاسِ رودخانه ی سرخ ،

که سرچشمه اش 

رشته ی نگاهِ من است و 

مسیلش ،

گونه ی خراشیده ی مادرم !


همه جا تاریک است ...

زیرا بالهایم ،

آن  مبداءِ رنگِ فردای شب ،

رقاصِ باله ی عشق است .....

درونِ  شعله های شمعی ..

که خود ،

از پیهِ  رگانم ساخته اند !


همه جا تاریک است ...

و من اینک

می زایم ،

تابناک و سپید

در این شبانه ،

جنین لبخند آدم را ،

در میانه ی لاشه های احساس و رویا ...

با واژه هایی از شرر

در مشعلی از جنسِ شعر !



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد