موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

موژان

به سراغ من اگر می آیید .....

دیدی این شعر و سرودم !؟


1391/6/28

امیرخیزی

دفتر : عشق موهوم

ردیف : 11

دیدی این شعر و سرودم !؟



من میان دلِ تو خندیدم !

من میانِ حیرت و بهتِ نگاهت  ...

چه  بلند

از تهِ دل ، خندیدم !

دیدی از هیچ برایت....

سخن از عشق سرودم !؟

شعر و افسانه و صد باغِ  تفکر به نگاه ِنگرانت بگشودم !؟

و به یک نقطه از این خانه ی احساس

هزار خط و هزار خاطره چیدم !؟

دیدی ازقطره ی شبنم که به یک برگِ گل آویخت ...

هزار شاپرکِ تشنه به این خونِ دلم را 

- به چه افسون و چه آسان –

به دو جامی که به یک واژه ی زنجیری ،

ز لب ریخته ،

سیراب نمودم !؟

دیدی این شعر و سرودم !؟

دیدی از درد سرودم ؟

دیدی آسان و روان واژه تراوید ز ذهنم 

و به دنیای تو و 

خنجرتیزی که به پشتم زده عشقت ،

چه قاه قاه بلندی زد و خندید !؟

دیدی این دردِ کهنسال که در خاطره و قلبِ زمین 

سنگ تراشید ز اشکم  ؟

دیدی این رازِ دلِ شاعِردرد و سخنِ هجر ! ؟

دیدی از هیچ برایت ...

سخن از درد خودت کردم  و

از عشقِ فرومرده به چشمانِ تو گفتم  !؟

دیدی این دردِ من و دردِ خودت را !؟

دیدی این دردِ جهان من و تو ...

بودنِ  بی  زیستن و زنده بگورِ احساسی ...

که مرا همرهِ تو شعر کند  !؟  

دیدی این هجر !؟

دیدی این شعر ...

که خود ریخت ز دامانِ سرشکم !؟


*****

 این شعر در راستا و  ادامه ی احساسی است که  برای شعر باخت  سرزده  بود !




نظرات 1 + ارسال نظر
رضا باقری فرد سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:17 http://hichvareh.persianblog.ir/

سلام دوست عزیز
سلام بزرگ مرد ادیب
گشت زدن در دلنوشته هایت زمان را فلج می کند
و چشم، ساحل گم می کند.
و چه لذتی بردم از شعری که در آن نحوه سرایشش را گفتید....

می ستایم این همه زیبایی را...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد